تریبون مستضعفین- محمد الیاس قنبری
راه بهشت ساخته مهدی صباغزاده گویا سعی دارد نسخهای ایرانی از «محمد رسول الله» باشد. سکانس آغازین فیلم سکانسی کویری است.
مردی که دختری را بغل کرده و زنی که به دنبال مرد میدود تا دختر را از چنگال او نجات دهد. مرد بر صورت زن میکوبد و دختر را زنده به گور میکند. پسر بچهای شاهد این ماجراست و بعد از اینکه مرد از مدفن دختر زنده به گور شده بر میخیزد و میرود پسر بچه به سمت گور میدود و سکانس در اینجا قطع میشود و دست آخر مشخص نمیشود که پسر بچه چه نقشی را در این حادثه ایفا میکند. به نظر میرسد که این آغاز را میبایست در تناسب با سکانس پایانی فیلم ادراک نمود. انتهای فیلم شاهد مزرعهای سبز هستیم که مادری در کنار دخترش ایستاده است. دختری که زنده به گور نشده و کویری که سبز شده است. همسر و دختر مصعب که قهرمان اول ماجراست و اشراف زادهای عرب است که تاریخ صدر اسلام از منظر حوادثی که برای او اتفاق میافتد روایت میشود.
ضعف فرم و فیلمنامه مشکلی همیشگی و مزمن در سینمای ماست و راه بهشت نیز به شدت از این مساله رنج میبرد اما بزرگترین ایراد وارد بر آن را میتوان بلا تکلیفی آن نسبت به قصه اصلی دانست. شروع فیلم با یک سنت خشن جاهلی نوید فیلمی را میدهد که در صدد روایت تاریخ صدر اسلام است ولی مدام تاریخپردازی فیلم به حاشیهای پرتاب میشود و داستان عشق بازیهای مصعب جوان (با بازی امین زندگانی) در متن قرار میگیرد و دست آخر مشخص نمیشود که مولف کدام روایت را در ضمیمه و کدام روایت را مبنا قرار داده است. شیوه موفق در این نحو روایتپردازی موازی را میتوان در روز واقعه یا معصومیت از دست رفته به یاد آورد که داستانی در حاشیه وقایع صدر اسلام روایت میشود.
مخاطب در مواجهه با فیلمهایی که تاریخ ادیان و اسلام را دستمایه خود قرار دادهاند انتظار بیشتری دارد. اول به دلیل وجود آثار فاخری که مشاهده نموده است و سطح ذائقه او را ارتقا داده است و دوم به دلیل همین مضمون دینی. علی الخصوص وقتی مولف به سراغ تاریخی میرود که عامه مخاطبین کم و بیش از آن اگاهی دارند باید بیشتر به مخاطب بیاندیشد. مخاطبی که محمد رسول الله را دیده است به چه دلیلی باید پای فیلم راه بهشت بنشیند؟ کارگردان حتی سعی ننموده که روایت شیعی تری از تاریخ صدر را عرضه کند و هیچ نامی از علی (ع) و اهل بیت در این فیلم دیده نمیشود. خدا مصطفی عقاد را رحمت کند که با اینکه از اهل تسنن بود ولی لااقل شمشیر ذوالفقار علی (ع) را به تصویر کشیده بود. همچنین تاکید فیلم بر شاعر بودن مصعب میتوانست با استخراج اشعار غنایی و زیبای جاهلیت و ارائه آنها صورت تکمیل شده تری بیابد. گذشته از این ضعف تحقیقی برخی دیالوگهای شعاری نیز مخاطب را آزار میدهد از جمله آنجایی که رئیس قبیله اوس رو به مصعب میگوید که «آیات الهی چنان به دلم نشست که جاهلیت به یکباره از دلم بیرون رفت». تنها جنگی که در فیلم نشان داده میشود جنگ احد است که جوان اشرافزاده مسلمان قصه ما در آن به شهادت میرسد. اما چرا میان آن همه غزوات غرور آفرین که مسلمانان به قدرت ایمان خود بر دشمنان پیروز شدند راوی تنها به سراغ جنگی رفته که مسلمین در آن شکست میخورند؟ فریاد بر آورده میشود که محمد کشته شد و همسر مصعب در میان کشتهها به دنبال همسر شهید خویش میگردد و پس از آن همان سکانس پایانی است که همسر مصعب در کنار دختری که زنده به گور نشده در مزرعهای سبز که نماد آبادانی است ایستاده است.
به نظر میرسد دغدغه عمده اثر نشان دادن سبک زندگی مردم قبل و بعد از جاهلیت است. پرداخت گل درشت به مشروب خواری و زن بارگی و بت پرستی مشرکین و سپس ارائه تصویری از مسلمانان با لباسهای سفید که با هم مهرباناند به زراعت و تجارت و تشکیل خانواده میپردازند از جمله دلالتهای این دغدغه است. راه بهشت بدون در افتادن به سکولاریسم از یک سو و تقدس مابی و عرفان زدگی از سوی دیگر مردمی واقعی و معمولی را به تصویر میکشد که با شعار عدالت به اسلام میگروند و کار میکنند و عاشق میشوند و ازدواج میکنند. تاکید مولف بر مفهوم عدالت قابل ستایش است. حمزه سیدالشهدا در این فیلم حمزهای هالییوودی و پهلوان نیست. اساسآ هیچکس در این فیلم خارق العاده نیست و مصعب نیز به مدد بازی متوسط امین زندگانی خیلی خوب این میانمایه بودن را به تصویر میکشد. به راستی اگر سینما بتواند به دور از قهرمان پردازیهای کاذب تصویرگر همین مردمان میانمایهای باشد که با همه ضعفهایشان و همه معمولی بودنشان شیفته عدالت و سخن حقاند سینمای دیگری متولد خواهد شد.
Sorry. No data so far.