هنر دينى بههيچوجه به معناى قشريگرى و تظاهر رياكارانهى دينى نيست
نكته ديگرى كه آن را يادداشت كردهام و در بيانات آقايان هم مطرح شده بود، بحث هنر دينى است. من مىخواهم اين را عرض كنم كه هنر دينى بههيچوجه به معناى قشريگرى و تظاهر رياكارانهى دينى نيست و اين هنر لزوماً با واژگان دينى به وجود نمىآيد.
اى بسا هنرى صددرصد دينى باشد، اما در آن از واژگان عرفى و غيردينى استفاده شده باشد. نبايد تصوّر كرد كه هنر دينى آن است كه حتماً يك داستان دينى را به تصوير بكشد يا از يك مقوله دينى – مثلاً روحانيت و غيره – صحبت كند.
هنر دينى آن است كه بتواند معارفى را كه همه اديان – و بيش از همه، دين مبين اسلام – به نشر آن در بين انسانها همت گماشتهاند و جانهاى پاكى در راه نشر اين حقايق نثار شده است، نشر دهد، جاودانه كند و در ذهنها ماندگار سازد. اين معارف، معارف بلند دينى است.
اينها حقايقى است كه همه پيامبران الهى براى آوردن آنها به ميان زندگى بشر، بارهاى سنگينى را تحمّل كردند. نمىشود ما اينجا بنشينيم و تلاشهاى زبدهترين انسانهاى عالم را – كه مصلحان و پيامبران و مجاهدان راه خدا بودند – تخطئه كنيم و نسبت به آن بىتفاوت بگذريم.
هنر دينى اين معارف را منتشر مىكند؛ هنر دينى عدالت را در جامعه به صورت يك ارزش معرفى مىكند؛ ولو شما هيچ اسمى از دين و هيچ آيهاى از قرآن و هيچ حديثى در باب عدالت در خلال هنرتان نياوريد.
مثلاً هيچ لزومى ندارد كه در محاورات سينمايى يا در تئاتر، نام و يا شكلى كه نماد دين است، وجود داشته باشد تا حتماً دينى باشد؛ نه. شما مىتوانيد در باب عدالت، رساترين سخن را در هنرهاى نمايشى بياوريد. در اين صورت به هنر دينى توجّه كردهايد.
هنر ديني نبايد در خدمت شهوت و خشونت و ابتذال قرار بگيرد
آن چيزى كه در هنر دينى بهشدّت مورد توجّه است، اين است كه اين هنر در خدمت شهوت و خشونت و ابتذال و استحاله هويّت انسان و جامعه قرار نگيرد. جامعه ما بعد از پيروزى انقلاب اسلامى احساس هويّت كرد؛ يعنى شخصيت خودش را باز يافت. ما به عنوان جزء نودونهم در امواج حركات جهانى، غرق و گم بوديم.
انقلاب ما را زنده كرد و به ما شخصيت داد. انقلاب به ما آموخت كه يك ملت مىتواند در اساسىترين مسائل جهانى، سخن و موضعى داشته باشد و آن را با صراحت و بدون توجّه به اينكه قدرتمندان و قلدرهاى عالم چه مىخواهند، ابراز كند و پاى آن بايستد.
ارزش يك ملت در جامعه بينالملل به اين چيزهاست، نه به دنبالهروى كوركورانه؛ آن هم نه از چيزهاى خوب، بلكه از نقاط منفى. براى يك ملت، بلهقربانگوى دولتهاى گردن كلفتتر و قويتر و ثروتمندتر بودن، ارزش نيست؛ اين را انقلاب به ما داد؛ اين به بركت اسلام به ما رسيد.
هنر دينى را نبايد با هنر قشرى و تحجّرگرا اشتباه گرفت
امروز هم با قدرتِ تمام، نظام جمهورى اسلامى و ملت ايران در صحنه جهانى به عنوان يك ملت شجاع كه در زمينه مسائل گوناگون صاحب ايدهاند، مطرحند. درعينحال ما بياييم با كمك هنر خود، دائماً از كنار اين معنا بساييم، يا آن را به انواع حرفها و لجنها آغشته كنيم.
اين درست است؟ هنر نبايد در اين جهت قرار گيرد. هنر دينى را نبايد با هنر قشرى و تحجّرگرا – و به تعبير دوستمان، پيروى از روشهاى فلان مجموعه جاهل و نادان – اشتباه كرد. بىخود به خودتان تهمت نزنيد.
هنر دينى عبارت است از هنرى كه بتواند مجسّم كننده و ارائه كننده آرمانهاى دين اسلام – كه البته برترين آرمانهاى اديان الهى است – باشد. اين آرمانها همان چيزهايى است كه سعادت انسان، حقوق معنوى انسان، اعتلاى انسان، تقوا و پرهيزگارى انسان و عدالت جامعه انسانى را تأمين مىكند. البته هيچ الزام و اجبارى وجود ندارد كه اينگونه عمل بشود يا نشود.
بنده معتقد نيستم كه هنر با بخشنامه و دستور و فرمان و حكم و اينطور چيزها درست مىشود …
كسانى كه با نظرات من در اين زمينهها آشنا هستند، مىدانند كه بنده معتقد نيستم كه هنر با بخشنامه و دستور و فرمان و حكم و اينطور چيزها درست مىشود.اين از آن چيزهايى است كه با حكم درست نمىشود؛ بايد انگيزه وجود داشته باشد؛ هرچند انگيزههاى ناپاك هم وجود دارد.
البته آنچه كه من عرض مىكنم، نظرات خودم است و به معناى اين نيست كه اگر وزارت ارشاد در زمينهاى بخشنامهاى صادر كرد، به آن توجّهى نشود.
Sorry. No data so far.