تریبون مستضعفین- حمید مهاجرانی
عشق ، ایثار و فداکاری مفاهیمی آشنا در دین و حتی در تمام دوران ادبیات مکتوب ماست. این همشناختی خود را در عرصه های دیگر هنری از جمله سینما و تئاتر نیز وارد کرده است. حتی در سینمای غرب نیز به این مقولات توجه خاصی شده است چرا که این دو فضیلت از روح لایزال الهی در فطرت تمام انسان ها سرشته شده است اگرچه در آثاری هم هدف مستقیم هنرمندان قرار گرفته که رمان «۱۹۸۴» از آثار ابتدایی معروف در این زمینه است.
در ایران نیز عشق و گذشت به پیروی از مکتب و ادبیات ما وارد سینما شد اما به دلیل فهم و شناخت ناقص این دو مفهوم ارزشمند ، به سمت تنزل و تبذل پیش رفت تا جایی که عشق فقط به عشق در میان انسان ها تبدیل شد و در اغلب فیلم ها در قالب احساسی که دو نفر قبل از ازدواج به یکدیگر دارند محدود شد و تا تبدیل شدن به عشق های چندگانه پیش رفت. این که گفتم فضای غالب بر سینمای ایران به خصوص پس از اواسط دهه ی هفتاد است. در این بین بودند فیلمسازانی که از سطح معرفتی بیشتری برخوردار بودند و به بیان عشق خالق و مخلوق و عشق های پاکی که خداوند در میان انسان ها نهاده پرداختند؛ عشق زن و شوهر به هم ، عشق مادر به فرزند و بالعکس پرداختند که از مشهورترین آن ها می توان به «مادر» ساخته مرحوم علی حاتمی، «میم مثل مادر» مرحوم ملاقلی پور، «رنگ خدا» ساخته ی مجید مجیدی و «به نام پدر» ابراهیم حاتمی کیا اشاره کرد که به حق جزو آثار فاخر سینما محسوب می شوند.
اما به راستی چه شد که سینما نه تنها به این زیبایی ها نزدیک نشد بلکه از آن فاصله گرفت و ما شاهد فیلم هایی ضد اخلاقی در این زمینه نیز بودیم؟ «بی خود و بی جهت» عبدالرضا کاهانی که غولی از مادر نشان می دهد آخرین فیلم از این دست کارهاست. ای کاش به جای این که زمینه سازی کنیم تا تعداد فیلم های ساخته شده در سال افزایش یابد فکری به حال غنی سازی مفاهیم عالی در سینما باشیم.
یکی از فیلمسازانی که با آثاری قوی توانسته به این موضوعات بپردازد همایون اسعدیان است. طلا و مس با نشان دادن عشق میان خدا و انسان ها به راحتی توانست جای خود را میان صدها فیلم بی ارزش و بعضا ضد ارزش باز کند و امیدی دیگر به سینما ببخشد. این بار نیز اسعدیان به ایثار و فداکاری می پردازد. ایثار و فداکاری که دو شهید برای حفظ جان و مال و ناموس کردند و اکنون مادر یکی از این شهیدان اگرچه نتوانسته بجنگد اما پس از سال ها ، گذشت خود را به رخ ما می کشاند و تن را می لرزاند.
البته اشکالاتی نیز به فیلم وارد است که مهمترین آن تصاویری است که از شهید ارائه می شود و به نظر می رسد بی مورد است و وصله ای ناچسب به فیلم است. مثلا برای معرفی یک شهید توسط مادرش می توان به جای معرفی آهنگ هایی که گوش می داده و یا ماجرای عشق دو شهید به یک دختر از تصاویر و پارامترهای بهتری که قطعا به ذهن فیلمساز باهوشی مثل آقای اسعدیان می رسد، استفاده می شد.
همچنین تصاویر متعددی که از گورستان ماشین ها ، دو صحنه از شهر که وضعیت بسیار ناخوشایندی را نشان می دهد، بی نظمی اداره ای که بخشی از فیلم در آن اتفاق می افتد، رابطه ی پسر و دختر در مسیر فرعی فیلم ، ارائه تصاویری که از شهر می بینیم و بقالی که دچار نوعی فراموشی شده همه و همه محل بحث های تحلیلی است که در این مقال نمی گنجد و حکایت از پرداختن بیش از بیش کارگردان به جزئیات دارد که ان شاءالله در زمانی دیگر بررسی خواهد شد.
Sorry. No data so far.