محمدرضا شهبازی– آقای میرحسین موسوی در یکی از دیدارهای نوروزی خود با فرزندان کتابی را برای مطالعه به آنها و مردم معرفی کرده است. ظاهرا این کتاب روایت زندگی مردی است که در سده شانزدهم میلادی به مبارزه علیه انحراف کلیسا بر میخیزد.
در پی اعلام این خبر تعدادی از پژوهشگران به تدوین چند کتاب جدید پرداختند تا فرزندان آقای موسوی و هواداران جنبش سبز بتوانند با مطالعه آنها سیر مطالعاتی آغاز شده را تکمیل کنند. ما هم در اینجا به معرفی این چند کتاب می پردازیم:
عنوان: چگونه برای آدم زنده مجلس ختم بگیریم
نویسنده: کامبیز زنده صفت
ناشر: معاونت فرهنگی ستاد مرکزی صنف مرده خواران و کشته سواران
شمارگان: 1254 عدد
نویسنده در این کتاب با برشمردن اهمیت برگزاری مجلس ختم، همگان را به تلاش برای هرچه بهتر برگزار شدن این مجالس دعوت میکند. فصل اول کتاب به بیان خصوصیات آدم زنده و مرده می گذرد: «آدم زنده میخورد و آدم مرده هم میتواند توسط تعدادی مردهخور خورده شود. آدم زنده قضای حاجت میکند و آدم مرده نیز میتواند موجب روا شدن حاجت برخی سیاسیون شود. آدم زنده میمیرد و آدم مرده هم زنده میشود.» نویسنده در پایان این فصل بعد از برشمردن مواردی چند از این خصوصیات نتیجه میگیرد که پس تفاوت زیادی بین آدم زنده و مرده نیست و بنابراین می توان در مجلس ختم آدم زنده هم شرکت کرد.
مرحوم زنده صفت برای کاربردی شدن مباحث در فصل دوم به بیان خاطرات خود پرداخته و به بازگویی خاطرات خود از حضور در 13 مجلس ختم حکایت میکند. وی میگوید: «برای مردم عجیب بود که چطور من توانستهام در مجلس ختم خودم شرکت کنم. من حتی شاهد پوزخند زدن های مخفیانه آنها هم بودم و می شنیدم که به من میگفتند «بابا این یارو تعطیله!» اما فکر میکنم اینها مهم نیست.» البته نویسنده به اینکه پس چه چیزی مهم است اشاره نمیکند.
نویسنده در فصل سوم کتاب که بعنوان فصل آخر نتیجه گیری نام دارد سعی کرده تا به جمع بندی از مباحث مطرح شده بپردازد ولی گویا هرچقدر سعی کرده به نتیجه خاصی نرسیده است. صفحات سفید فصل سوم موید این امر است!
عنوان: من و سطل زبالهام
نویسنده: کتون شارپ(برادر جین شارپ!)
مترجم: غلام بیژامه
ناشر:مرکز گذار از جنگ نرم به جنگ سخت
شمارگان: بیشمار
کتاب « من و سطل زباله ام» مجموعه یادداشت های روزانه یک چریک سابق جنگ نرم(فعال کنونی جنگ سخت) است. نویسنده در مقدمه کتاب مینویسد: «خیلی سخت است که هر شب بعد از برگشتن از یک عملیات نفسگیر زنت به تو بگوید: «ایششششه… بدو برو تو حموم، بوی گندت من رو کشت»؛ سخت است که در قرارگاه تو را به عنوان فرمانده بخش آشغال بشناسند؛ همه اینها سخت است اما در راه جنبش سبز آسان.»
نگارنده در این کتاب با شرح ریز جزئیات نحوه آتش زدن یک سطل زباله میگوید: «ابتدا سطل زباله را در میان دستهایتان گرفته و به سینه بفشارید. سرتان را در سطل فرو کنید و جوری که انگار دارید در گوش معشوقتان نجوا میکنید از اینکه مجبورید او را آتش بزنید معذرت بخواهید. دل او را بدست بیاورید تا در مسیر سوختن شما را یاری کند وگرنه مسیر سختی را پیش رو خواهید داشت.» البته نویسنده یک راه میانبر هم برای فرار از سختی های آتش زدن یک سطل زباله پیشنهاد میکند: «البته اگر بتوانید بجای بدست آوردن دل سطل زباله، دل برخی ها را بدست بیاورید تا بجای سطل زباله آهنی، سطل زباله پلاستیکی بگذارند باز هم موفق خواهید شد!»
در صفحه 23 این کتاب می خوانیم:
«هیچ کس نبود. سطل زباله گوشه چهار راه چشمم را گرفت. آرام خودم را به آن رساندم و در آغوشش گرفتم. حس کردم من را شناخته است و با من همراهی خواهد کرد چون گرمای خاصی داشت. کم کم با خودم گفتم ببین چقدر با جنبش حال میکند که اینطور دارد گرمایش میرود بالا. کبریت را روشن کردم و مثل یک گربه پریدم بالا تا آتش را بیاندازم داخلش. اما نمیدانم کدام بی پدر و مادری قبلا آنرا آتش زده بود که آتش تمام مژه هایم را سوزاند. صد بار به مسئولمان گفتم به بچه ها بگوید در کار ما دخالت نکنند.»
نویسنده در انتهای کتاب بر این نکته تاکید میکند که برای آتش زدن سطل زباله همراه داشتن فندک یا کبریت الزامی است!
Sorry. No data so far.