یکشنبه 08 آوریل 12 | 13:19

پورمحمدی: درباره ارتباط من با قتل‌های زنجیره‌ای مدرکی ندارند

رییس فعلی سازمان بازرسی کل کشور حرف های بسیاری دارد که شنیدن آنهایی خالی از لطف نیست، مسائلی ماننده سابقه وی در معاونت ضدجاسوسی وزارت اطلاعات تا انتخابش به عنوان وزیر کشور احمدی نژاد و جنجال های فدراسیون فوتبال.


هنگام انتخاب حجت الاسلام مصطفی پورمحمدی به عنوان وزیر کشور در دولت نهم از سوی برخی از نمایندگان به علت سابقه امنیتی و حضور در وزارت اطلاعات، مورد انتقاد فراوانی قرار گرفت و نمایندگان با این استدلال که فردی امنیتی دارای نگاه بسته‌ای است توانمندی لازم را برای اداره وزارتخانه‌ای سیاسی ندارد، مخالف حضورش در وزارت کشور بودند ولی عملکرد آقای پورمحمدی موجب تغییر نگاه نمایندگان معترض به وی شد؛ در طی این سال‌ها وزیر کشور دولت نهم و رئیس فعلی سازمان بازرسی کل کشور از دورانی که در وزارت اطلاعات حضور داشته سخنی نگفته است، وی برای اولین بار  از این دوران ناگفته‌هایی را بیان نموده که در پی می‌آید.

موسوی خوئینی‌ها به امثال بنده روی خوشی نشان نمی‌داد

چطور شد که در سال ۶۶ وارد سیستم امنیتی شدید؟

باعث تعجب است که بعد از این همه سال شما نسبت به فعالیت‌های گذشته بنده که حالا دیگر به تاریخ پیوسته، حساس هستید. اما خب از باب حس پرسش‌گری که معمولاً در مردم و به خصوص جوانان وجود دارد سعی می‌کنم توضیح مختصری بدهم. من دادستان انقلاب در استان خراسان بودم. هم دادستان استان خراسان و هم دادستان شهر مشهد. تا زمانی که آیت الله صانعی دادستان انقلاب و دادستان کل کشور بود. بعد از ایشان آقای خویینی‌ها مسئولیت دادستانی انقلاب و کل کشور را بر عهده گرفت. طبعاً چون ما آن موقع به اسم جریان راست مشهور بودیم یا‌‌ همان اصولگرایان امروز، و آقای خویینی‌ها جزو فعالان جریان چپ بود با ما روی خوشی نداشتند.

البته من با آیت الله اردبیلی که رئیس دیوان عالی کشور بود و دیگر اعضای شورای عالی قضایی روابط نزدیک و صمیمی داشتم و به لحاظ کاری هم من را قبول داشتند و به عنوان یکی از قضات فعال و توانمند می‌شناختند که در یکی از بزرگ‌ترین استان‌های کشور مسئولیت داشتم. شاید خود آقای خویینی‌ها هم به لحاظ کاری من را قبول داشت.

سال ۶۵ که عراق طی عملیاتی به نام دفاع متحرک، بخشی از خاک کشورمان را مجدداً اشغال کرد. مواردی مانند بی‌برنامگی، تعلل برخی فرماندهان و کم تحرکی آنان به عنوان علت این امر مطرح شد. من آن زمان به عنوان دادستان انقلاب و دادستان نظامی مناطق عملیاتی کشور انتخاب شدم و به مناطق جنگی رفتم. چند شعبه دادیاری در اهواز، ایلام و کرمانشاه و کردستان ایجاد کردیم و من خودم در کرمانشاه مستقر شدم و شاید حدود ۵ ماهی در آنجا فعالیت داشتم تا اینکه گزارش خودمان را تهیه کردیم و تحویل دادگاه دادیم و به مشهد بازگشتم.

یک روزی آقای خویینی‌ها من را خواست و گفت دیگر مشهد نباشم و مثلاً به تهران بیا اما من چون با روحیات و سلوک سیاسی آقایان آشنا بودم، خیلی راغب نبودم با آن‌ها همکاری بکنم. ضمناً مسئولین دیگر قضایی مانند آیت الله اردبیلی به من پیشنهاد دادند مسئولیت دیگری را بپذیرم. منتها من چون آن موقع جوان بودم و از تحصیل هم فاصله گرفته بودم و می‌خواستم ادامه تحصیل دهم این فرصت را مغتنم شمردم و تقاضای مرخصی بدون حقوق کردم که موافقت شد.‌‌ همان جا در دفتر آقای خوئینی‌ها درخواست مرخصی بدون حقوقم را نوشتم و ایشان زیر آن را امضا کردند. روز چهارشنبه بود.

من برگشتم به مشهد و فردایش در دادسرای مشهد اعلام کردم که من دیگر مسئولیتی ندارم و مرخصی گرفتم و پس فردایش هم اسبابم را جمع کردم و رفتم قم و در منزل پدرم در قم ساکن شدم و به عنوان طلبه شنبه صبح هم رفتم و درس را شروع کردم. آن موقع چند درس خدمت آیت الله مؤمن و مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تبریزی و مرحوم آیت الله منتظری برداشته بودم. در آن سال قم به شدت بمب باران می‌شد وعده‌ای از همسایگان شهید شدند، داماد ما هم در جبهه شهید شد و پس از آن نیز یکی دیگر از بستگان ما شهید شد. حتی خانه ما و برخی بستگان ما راکت خورد و تخریب شد که نیاز به بازسازی داشت و برخی از قم رفتند و برخی جابجا شدیم. خلاصه سال عجیبی بود اما خدا کمک کرد و ما سال تحصیلی را توانستیم به پایان برسانیم.

پورمحمدی چطور به معاونت ضد جاسوسی وزارت اطلاعات رفت؟

اوایل سال ۶۶ جناب آقای ری شهری که از قبل هم یکی دو بار پیگیر بود به وزارت اطلاعات بروم [و من نپذیرفته بودم و گفته بودم من مشغول کار قضایی هستم] پس که از مشهد آمدم ایشان دوباره چند بار پیام دادند و من خیلی راغب نبودم. تا اینکه یک بار مرا دعوت کردند و حضوراً به من پیشنهاد دادند و من باز راغب نبودم و گفتم اگر قرار باشد کار کنم تنها به جبهه می‌روم و کار دیگری نمی‌پذیرم. چون جنگ اوضاع خاصی داشت.

ایشان خیلی اصرار کردند و گفتند پس ما یک کار جنگی به تو می‌دهیم. گفتند مشکل‌ترین کار ما در جنگ الآن بحث جاسوسی است و عراق در این زمینه خیلی فعال است و تو اگر می‌خواهی در جنگ کمک کنی از این طریق کمک کن. بالاخره من بعد از بحث‌های فراوان پذیرفتم و به عنوان معاون ضد جاسوسی وزارت اطلاعات مشغول به کار شدم. وزارت اطلاعات یک حوزه داخلی و یک حوزه خارجی دارد.

در حوزه خارجی باز یک حوزه ضد جاسوسی است و یک حوزه اطلاعات خارجی که هردو مربوط به دشمنان خارجی و کشورهای بیگانه است. ما مشغول کار شدیم و واقع هم همین بود که عراق شبکه‌های جاسوسی بسیار وسیعی در مناطق جنگی و پشت جبهه‌ها راه انداخته بود. ما قرارگاه‌های اطلاعاتی قوی ضد جاسوسی را در استان‌های جنگی تشکیل دادیم. البته از قبل بودند و ما آن‌ها را تقویت کردیم. از جمله کارهای خوب و جالبی که در این دوره انجام شد، ارتباط ما با اسرایمان در عراق بود. یعنی ما هم از این طرف روی اسرای عراقی در ایران کار می‌کردیم و هم با اسرای خودمان در عراق ارتباط برقرار کردیم.

برای اسرا نامه می‌فرستادیم

چطور این کار را انجام دادید؟

کار بسیار پیچیده‌ای بود و با امکانات بسیار کم و حساس این ارتباط را برقرار کرده بودیم. به خصوص با مرحوم آقای ابوترابی به عنوان رهبر اسرای ما در اردوگاه‌ها که حتی چند بار از حضرت امام (ره) برای ایشان پیام گرفتیم و فرستادیم. آن‌ها هم وقتی می‌فهمیدند امام به آن‌ها پاسخ داده قوت قلب می‌گرفتند.

از طرفی هم عراق به ما تعداد اسرا را اعلام نمی‌کرد و ما می‌خواستیم بدانیم چقدر اسیر در عراق داریم. اطلاعاتی از شرایط و مشخصات اسرایمان هم نداشتیم و می‌خواستیم بدانیم چه کسانی اسیر هستند و چه کسانی در اردوگاه‌های عراق به شهادت رسیده‌اند و شرایطشان چگونه است.

این اطلاعات در زمان تبادل اسرا برایمان خیلی ارزشمند بود. البته کار حوزه ضد جاسوسی کار وسیع و گسترده‌ای بود و حوزه جنگ آن مهم‌ترین حوزه بود اما به جز عراق، کشور‌های دیگری هم بودند که اقدامات جاسوسی داشتند. مانند انگلستان، اسرائیل و آمریکا که قوی‌ترین کشورهایی بودند که آن موقع علیه ایران فعالیت‌های جاسوسی انجام می‌دادند و هنوز هم همین‌طور است.

در زمان بنده یکی از شدید‌ترین ضربه‌ها را به جاسوسی آمریکا زدیم

در آن زمان یکی از شدید‌ترین ضربه‌ها به فعالیت‌های جاسوسی آمریکا زده شد به طوری که در تاریخ کشف جاسوسان آمریکایی در خارج از آمریکا یکی از بزرگ‌ترین ضربه‌ها بود. گروهی از جاسوسان را در آمریکا آموزش جاسوسی و خرابکاری و همکاری با نیروهای اشغالگر داده بودند که مثلاً اگر نیروهای خارجی خواستند از طریق هلی برن مانند طبس وارد کشور شوند و عملیات انجام دهند این نیروهای داخلی چگونه باید به آن‌ها امکان و فضا بدهند.

خب به لطف خدا این شبکه شناسایی شد و آسیب دید؛ یک تیم گسترده که هم در نیروهای مسلح ما بودند و هم در مراکز اداری و هم افراد آزاد که این‌ها شناسایی و دستگیر شدند. این ماجرا مصادف شد با اواخر عمر حضرت امام (ره) و ابتدای رهبری حضرت آقا که خاطرم هست‌‌ همان زمان به خدمت ایشان رفتیم و گزارش این کار را به ایشان دادیم و ایشان بسیار ما را مورد تفقد قرار دادند و یک لوح با امضای مبارک خودشان نوشتند و به دوستان و همکاران ما هدیه دادند.

این ماجرا مربوط به سال ۶۷ و ۶۸ است که ۳ سال پیش آمریکایی‌ها اعتراف کردند. آمریکایی‌ها یکی از علل ناکامی خودشان در ایران را این اعلام کردند که دسترسی ما در ایران پایین است و قدرت نفوذمان در شبکه‌ها و ارکان حکومتی ایران کم است و اشاره کردند که ما بزرگ‌ترین آسیب اطلاعاتی را در سال ۶۷ و ۶۸ دیدیم. تا پایان جنگ هم من در معاونت ضد جاسوسی بودم. پس از جنگ در حوزه بررسی استراتژیک و اطلاعات خارجی فعالیت داشتم که تا سال ۷۸ ادامه داشت.

گرایشات سیاسی را در کارم دخالت نمی‌دادم

علت خروجتان از وزارت اطلاعات چه بود؟

وقتی دولت دوم خرداد آمد دیگر طبیعی بود که تیم اصلاح طلبان دولت خاتمی نتوانند با گروه‌هایی که اصولگرا شناخته می‌شدند کار کنند. البته من در تمام فعالیت‌های شغلی‌ام سعی کردم فعالیتم را از گرایشات سیاسی جدا کنم. فکر هم می‌کنم تا حدود زیادی موفق بودم و هستم. در حد توان موضع گیری‌های سیاسی‌ام را در فعالیت‌های اجرایی داخل نمی‌کنم.

در وزارت اطلاعات با من کار‌شناسان بسیار قدرتمندی کار می‌کردند که طیفی از تند رو‌ترین و فعال‌ترین نیرو‌های راست بودند تا چپ‌هایی که به انقلاب و رهبری و نظام پایبند بودند و کار‌شناسان بسیار زبده‌ای هم بودند و خدمات ارزنده‌ای هم به کشور انجام دادند. به نیرو‌هایم هم گفته بودم هر کس گرایشات سیاسی خودش را در کار دخالت ندهد و به نظام و رهبری هم وفادار باشد من با او کار خواهم کرد و دلیلی هم نمی‌بینم که او را کنار بگذارم. به هر حال جریان جدید آمد و یک مدتی هم مرا تحمل کردند اما خب فشار خیلی زیاد شده بود.

خیلی از لیدرهای اصلاح طلبان نیروهای وزارت بودند/ خودشان می‌گفتند مزاجشان تند است

این فشار‌ها چه بودند؟ مگر این یک اصل نیست که در نهاد‌های امنیتی و نظامی نباید گرایشات سیاسی را دخالت داد؟ پس چرا فشار وارد می‌کردند؟

همین طور است. این‌ها حرف‌هایی است که معمولاً زده می‌شود اما اینکه در عمل افراد چقدر پایبند به این حرف‌ها هستند مهم است. به هر حال ما باید تلاش کنیم حوزه‌های حرفه‌ایمان از دسترس گرایشات سیاسی و منازعات حزبی خارج باشد. بعضی پست‌ها سیاسی است مانند وزیر. اما از وزیر به پایین حرفه‌ای است و باید تلاش کنیم شایسته‌ترین و سالم‌ترین و مجرب‌ترین افراد را در پست‌های حرفه‌ای به کار بگیریم.

اما در عمل می‌بینیم که یک وزیر که می‌آید حتی تا مدیر کل‌ها و پایین‌تر از آن‌ها را عوض می‌کنند و ملاک هم این است که چه کسی با ما هست و چه کسی با ما نیست. در حالی که باید ببینیم چه کسی با نظام هست و چه چیزی به نفع مردم است. اما متأسفانه این اتفاق می‌افتد. وزارت اطلاعات از زمان جناب آقای ری شهری شامل افرادی از طیف‌های مختلف سیاسی بود که در کنار هم کار می‌کردند و اتفاقاً موفق‌ترین دوره فعالیت وزارت اطلاعات هم‌‌ همان دوره بود.

در وزارت اطلاعات هر کار‌شناس خبره‌ای که به نظام و رهبری و انقلاب پایبند است باید باشد بدون اینکه گرایشات سیاسی افراد برجسته شود. در نیروهای مسلح هم همین‌طور است. هر کس که وارد نیرو‌های مسلح می‌شود باید فدایی کشور و رهبر و مردمش باشد و اگر گرایشات سیاسی افراد در جایگاه‌شان تأثیر گذاشت و یا افراد گرایشات سیاسی را در فعالیت‌هایشان دخیل کردند، این نقطه آسیب جدی در نیروهای مسلح خواهد بود. من فکر می‌کنم نقطه قوت وزارت اطلاعات از زمان تاسیس تا دوم خرداد این بود که وزارت اطلاعات از طیف‌های مختلف سیاسی بهره می‌برد.

یک عده تند رو‌تر بودند که البته بعد‌ها جدا شدند. خیلی از لیدرهای اصلاح طلب امروز، در گذشته نیروهای وزارت اطلاعات بودند و اواخر دوره وزارت جناب آقای ری شهری از وزارت خارج شدند. خودشان گفتند چون مزاجمان تند است نمی‌توانیم کار کنیم و خارج شدند. اما از وزارت کنار گذاشته نشدند.

چپی‌ها درباره ارتباط من با قتل‌های زنجیره‌ای هیچ مدرکی نداشتند

چند وقت پیش در جمع دانشجویان دانشگاه امیر کبیر شبهه‌ای بود در خصوص ارتباط شما و قتل‌های زنجیره‌ای. این شبهه از کجا به وجود آمد؟

این داستان جزو پروپاگاندا‌ها و جو سازی‌هایی است که جریان چپ در کشور راه انداخت. جریان چپ وقتی می‌خواست کسی را بکوبد باید یک بهانه و اتهامی برایش مطرح می‌کرد. یک عده را می‌گفتند تند رو هستند، یک عده‌ای راهم گفتند چماق دارند و بعدش هم داستان قتل‌های زنجیره‌ای درست شد. که جناب آقای دری نجف آبادی آن موقع وزیر بود و این حادثه زمان ایشان اتفاق افتاد.

کنار گذاشتن من هم همزمان شد با رفتن آقای دری نجف آبادی. خب طبیعی بود که برای اینکه راحت بتوانند این قضیه را در افکار عمومی جا بیندازند استفاده از هم زمانی و استفاده از قرینه زمانی بود تا به اهداف سیاسی و به اصطلاح خودشان حذف رقبای خودشان بپردازند.‌‌ همان رفتارهایی که ما آن‌ها را جزو بداخلاقی‌های سیاسی و جنگ روانی و جنگ‌های تبلیغاتی می‌دانیم. خودشان هم می‌دانستند چون موضوع روشن بود و حوزه من حوزه خارجی بود و اصلاً ورودی به حوزه داخلی نداشتم.

مرزبندی‌ها هم که در وزارت اطلاعات خیلی روشن وجود داشت و دارد. بعداً هم افرادی که در این ماجرا نقش داشتند دستگیر و بازجویی شدند. چپی‌ها هم اگر از من و امثال من سندی داشتند آن را در بوق و کرنا می‌کردند و چیزهایی هم رویش می‌گذاشتند. اما نه تنها بنده، بلکه خیلی از چهره‌ها و شخصیت‌ها و علمای ما را هم به این قتل‌های زنجیره‌ای منصوب کردند. اینکه با اجازه چه کسی بوده، چه کسی هماهنگی‌ها را انجام می‌داده و… یعنی سعی کردند یک سناریوی بسیار گسترده‌ای را بسازند.

مشهور‌ترین نیروهای چپ وزارت مسوول مستقیم قتل‌های زنجیره‌ای بودند

نکته جالب هم این است که افراد اصلی‌ای که در این قتل‌ها مسئول مستقیم بودند، مشهور‌ترین نیروهای چپ وزارت اطلاعات بودند و ما به خاطر اینکه نمی‌خواستیم به این جدال دامن بزنیم و این را به مصلحت کشور نمی‌دانستیم در آن مقطع روی این موضوع مانور ندادیم. آدم‌هایش هم موجودند. افرادی که اعتراف کردند که این حرکت‌های ناروا و ناصحیح و خلاف قانون و شرع و مضر برای مملکت را انجام دادند، چهره‌های مشهور چپ در وزارت اطلاعات بودند.

اتفاقاً یادم هست که‌‌ همان موقع آقای حسینیان آمد در برنامه چراغ و این موضوع را اعلام کرد و اتفاقاً ما موافق نبودیم. علت آن هم این بود که اساساً پرداختن به این موضوع را برای امنیت کشور مضر می‌دانستیم. یعنی اگر خبطی هم در یک دستگاه امنیتی یا نظامی اتفاق بیفتد، این را که در بوق و کرنا نمی‌کنند. چون رسانه‌ای کردن و تبلیغاتی کردن این موضوع را خلاف مصالح کشور می‌دانستیم؛ علی رغم اینکه داشت به ما ظلم می‌شد.

اما متأسفانه نیروهای چپ به این موضوع دامن زدند و‌‌ همان رفتارهایی را که منافقین و نیروهای چپ کمونیستی اول انقلاب علیه امام و یاران امام، شهید بهشتی، شهید مطهری، آیت الله خامنه‌ای و چهره‌های اصیل انقلاب راه انداختند و اول ترور شخصیت می‌کردند، بعد ترور فیزیکی کردند، را رویه خودشان قرار دادند و به نیرو‌های انقلاب تهمت زدند.

امروز هم متأسفانه باز یک عده دوستان اصول‌گرای ما همین رویه و روش‌های تخریب و حذف شخصیتی و وارد کردن نسبت‌های ناروا و نا‌صحیح را برای حذف رقیبان در پیش گرفتند که شاید موفقیت‌های لحظه‌ای هم داشته باشند، اما‌‌ همان فرجامی که چپ‌ها داشتند برای آن‌ها متصور است.

من هیچ اسم مستعاری نداشتم

اسم اطلاعاتیتان در زمان فعالیت در وزارت اطلاعات چه بود؟

من هیچ اسم مستعاری نداشتم و جزو معدود نیروهایی هستم در وزارت اطلاعات که اسم اصلی خودم را داشتم. علتش هم این بود که من قبل از ورود به وزارت اطلاعات چهره شناخته شده‌ای بوده و جزو مقامات قضایی بودم. وقتی وارد وزارت اطلاعات شدم نه خودم مایل بودم و نه اساساً امکان این را داشتم که تغییر اسم بدهم.

اولین بار احمدی‌نژاد را در دادگاه شکایت از خوئینی‌ها دیدم

نحوه آشناییتان با آقای احمدی‌نژاد و ورود به دولت چگونه بود؟

من با آقای احمدی‌نژاد اولین بار در شکایت آقای احمدی‌نژاد از آقای خوئینی‌ها آشنا شدم. این هم نکته جالبی است. قبل از آن هم شاید آشنایی‌ای بوده اما الآن یادم نیست. اولین جایی که یادم هست صحنه دادگاه است. یعنی در دوران استانداری آقای احمدی‌نژاد در استان اردبیل شاید ایشان را دیده باشم اما الآن در خاطرم نیست. به هر حال روزنامه سلام علیه استانداری اردبیل مطلبی چاپ کرده بود و آقای احمدی‌نژاد علیه آقای خوئینی‌ها طرح دعوا کرده بود. من به عنوان هیأت منصه دادگاه ویژه روحانیت در آن جلسه حاضر بودم. در آن جلسه با چهره آقای احمدی‌نژاد از نزدیک آشنا شدم که اگر اشتباه نکنم این بر می‌گردد به سال ۷۷.

این حادثه بعد از دوم خرداد بود. آقای احمدی‌نژاد از استانداری رفته بود. در روزنامه سلام گفته بودند که آقای احمدی‌نژاد در زمان انتخابات از امکانات استانداری به نفع آقای ناطق و بر علیه آقای خاتمی استفاده کرده. البته من جزئیات یادم نیست. به هر حال آشنایی ما از آنجا بود. بعد از آن شورای هماهنگی نیروهای انقلاب تشکیل شد.

احمدی‌نژاد به کار حزبی اعتقاد دارد به شرطی که همه حرف او را گوش کنند

در حاشیه دادگاه گفتگویی هم بین شما انجام شد؟

خوش و بش عمومی کردیم. چون بعد از اینکه دادگاه تمام شد توضیحاتی ایشان دادند اما چیز خاصی خاطرم نیست. در شورای هماهنگی نیروهای انقلاب که تشکیل شده بود همه فعالان و چهره‌های سر‌شناس جریان راست و اصولگرا دعوت شدند برای انتخابات دومین دوره شورا‌های شهر و روستا. من آن زمان از وزارت اطلاعات اخراج شده بودم و در دانشگاه امام صادق (ع) تدریس می‌کردم و فعالیت اداری نداشتم. در آن جلسات آقای احمدی‌نژاد می‌آمدند و آشنایی اصلی ما از آن تاریخ است.

فکر می‌کنم سال ۸۱ باشد. که همکاری در انتخابات شورای شهر ادامه داشت و پس از آن آقای احمدی‌نژاد به شهرداری رفتند و من هم در دفتر مقام معظم رهبری کار می‌کردم و ارتباطاتی با شهرداری داشتیم و در انتخابات مجلس هم این آشنایی ادامه داشت که البته آقای احمدی‌نژاد چون در شهرداری مشغول شده بود دیگر کمتر می‌آمد اما کمابیش ارتباط داشتیم و همدیگر را می‌دیدیم.

آن موقع آقای احمدی‌نژاد به تشکیلات و کار حزبی اعتقاد داشت؟

ایشان هم آن موقع اعتقاد داشت هم الآن. البته اگر همه تابع نظرات ایشان باشند. آن موقع عقایدشان را بروز نمی‌دادند اما الآن بروز می‌دهند. آن موقع بروز نمی‌داد که به کار تشکیلاتی اعتقاد دارم به شرط اینکه آنچه من فکر می‌کنم شما عمل کنید. آن موقع به عنوان عضو در تشکیلات حضور داشت. بعد از ریاست جمهوری می‌گفتند تشکیلات را قبول دارم به شرطی که تشکیلات با من باشد. الآن هر کسی در دنیا می‌داند که بدون تشکیلات و کار تیمی، کار پیش نمی‌رود و ایشان هم به تشکیلات اعتقاد دارند اما با تعریف خودشان.

چه شد که وزارت کشور به شما پیشنهاد شد؟

کاندیدای شورای هماهنگی نیروهای انقلاب برای انتخابات آقای لاریجانی بود. من هم به عنوان کسی که در این شورا فعالیت می‌کردم به آقای لاریجانی برای فعالیت‌های انتخاباتی کمک می‌دادم. اما چون کاندیدا‌ها زیاد شده بودند قرار شد کاندیدا‌ها با هم تفاهم کنند و به نفع یک نفر کنار بکشند. آقای احمدی‌نژاد کج دار و مریض عمل می‌کرد. می‌گفت چشم، اما جور دیگری رفتار می‌کرد و گاهی هم می‌گفت نه و خلاصه حالت‌های زیگزاگی را از خودشان نشان می‌دادند. بعد آقای قالیباف و محسن رضایی و توکلی و ولایتی هم آمدند. البته آقای ولایتی شرط گذاشت که اگر آقای هاشمی بیاید من نمی‌آیم و وقتی هم آقای هاشمی آمدند ایشان انصراف دادند.

ما در این شورا دو برنامه عمده داشتیم. یکی اینکه آقای هاشمی را از حضور منصرف کنیم که خود من یکی دو بار با ایشان دیدار کردم و به ایشان گفتم شما دو دوره رئیس جمهور بودید و حالا اجازه بدهید نسل‌های جدید وارد عرصه شوند و شما آن‌ها را هدایت و راهنمایی و پشتیبانی کنید تا مردم سالاری دینی ما قوام بگیرد و پایدار شود. ایشان کلیات این بحث‌ها را قبول داشت اما خب عملاً این اتفاق به هر دلیلی نیفتاد و ایشان ماند. با آقای احمدی‌نژاد هم صحبت کردیم که الآن هم نیروهای چپ حضور دارند و هم آقای هاشمی آمده. اگر قرار باشد ما هم چنددستگی داشته باشیم چندان توفیقی نخواهیم داشت. شما بهتر است کنار بکشید.

من خودم چند بار به ایشان پیام دادم و یک بار هم با ایشان صحبت کردم که البته ایشان هم توجه نکردند. آقای لاریجانی گفت پس من انصراف بدهم که دوستان گفتند شما دیگر کاندیدا شدی و از شما حمایت کردند و صلاح نیست انصراف بدهید. به خاطر این پیام‌هایی که به آقای احمدی‌نژاد داده بودم ما با اینکه رفیق بودیم و با هم ارتباط داشتیم ولی از ایشان خواسته بودیم که انصراف بدهد و طبیعی بود که روابطمان کم شده بود. از طرفی هم من خودم خیلی درخواست کننده پست و راغب به این مطلب نبودم و نمی‌خواستم خودم را خیلی در معرض این مطلب قرار دهم.

محسنی اژه‌ای را برای وزرات اطلاعات دولت نهم پیشنهاد کردم

بنابراین بعد از پیروزی به دیدن ایشان نرفتم و بعد از ۴ – ۵ روز از محل کارم به ایشان تلفن زدم و تبریک گفتم و بعد هم گفتم من برای شما دعا می‌کنم و آرزوی پیروزی و موفقیت برای شما دارم. حتی خاطرم هست خیلی دقت داشتم که نگویم در خدمت هستیم که این تصور نشود که توقع یا انتظاری دارم. این گذشت تا اینکه حدود ۲۰ روز بعد دفتر آقای احمدی‌نژاد تماس گرفت که آقای احمدی‌نژاد می‌خواهد شما را ببیند. من هم رفتم و ایشان را دیدم چون بعد از پیروزی هم ایشان را ندیده بودم و تبریک حضوری نگفته بودم. در آن دیدار ایشان گفت من با دوستان صحبت کردم و خیلی‌ها برای وزارت اطلاعات شما را پیشنهاد دادند، نظر شما چیست؟ من گفتم که نه من مایل نیستم. برای این مخالفت هم دلیل داشتم.

یکی اینکه یک دوره در وزارت بودم و بعد که بیرون آمدم در یک محیط بازتری کارهای فرهنگی و سیاسی انجام می‌دادم نمی‌خواستم به محیط بسته و محدود‌تر وزارت بازگردم. از طرف دیگر هم با آقای احمدی‌نژاد یک بگو مگوی مختصری قبل از انتخابات داشتیم طبعاً حس می‌کردم که یک زاویه مختصری وجود دارد و شرایط کاملاً مناسب نیست. که در ‌‌نهایت موافقت نکردم. بعد از کمی چانه زدن ایشان گفت باشد حالا که نمی‌خوای بیایی چون در وزارت اطلاعات بودی و آشنایی داری یک برنامه برای این وزارت بنویس و بگو چه شرایطی باید آنجا حاکم شود و چه اتفاقاتی بیفتد و چه کسی را پیشنهاد می‌دهی که من هم برنامه را دادم و چند نفر را هم پیشنهاد کردم.

آقای اژه‌ای را هم پیشنهاد داده بودید؟

بله در پیشنهاد‌ها ایشان هم بودند. دیگران پیشنهاد داده بودند و من هم پیشنهاد کردم. ولی ظاهراً ایشان هر کسی را که کاندیدا شده بود دعوت کرده بودند، آن‌ها گفته بودند که پورمحمدی که هست چرا به او پیشنهاد نمی‌دهی. این ادامه داشت تا اینکه تقریباً یک هفته بعدش دوباره از دفتر ایشان تماس گرفتند که آقای احمدی‌نژاد می‌خواهد شما را ببیند.

در آن جلسه ایشان گفتند که من رفتم خدمت رهبری و برای وزارت اطلاعات چون باید نظر آقا را جلب کنم افرادی را مطرح کردم و نظر ایشان روی شماست. ظاهراً حضرت آقا آن موقع در مشهد بودند. من گفتم اگر نظر رهبری این است من حرفی ندارم هرچند که خودم خیلی مایل نبودم. هم زمان آقای صفار هم برای وزارت ارشاد انتخاب شدند. یعنی ما دو نفر اولین وزیرانی بودیم که برای کابینه انتخاب شدیم.‌‌ همان روز هم به ما گفت شما دو نفر عضو کابینه من هستید و از الآن کمک کنید برای گزینش اعضای دیگر کابینه. یعنی شدیم عضو کارگروه گزینش و ارزیابی وزرا.

دیگر افرادی که پیشنهاد می‌شدند و یا ایشان خودشان نظرشان روی آن‌ها بود را به ما می‌گفتند و ما بررسی می‌کردیم و با آن‌ها مصاحبه می‌کردیم، شرایطشان را ارزیابی می‌کردیم و گزارش آن را به آقای احمدی‌نژاد می‌دادیم و این هم بیشتر از یک ماه طول کشید. در جلسات چند نفر برای وزارت کشور پیشنهاد شدند که ما با آن‌ها مصاحبه کردیم و آقای احمدی‌نژاد نپسندید. در یکی از جلسات وقتی داشتیم اسم می‌نوشتیم آقای احمدی‌نژاد دو بار گفتند اسم پورمحمدی را برای وزارت کشور هم بنویسید.

من شوخی و جدی گفتم من موافق نیستم و نمی‌آیم. به ایشان گفتم ما که قرار نبوده بیاییم حالا هم آمدیم و داریم همکاری می‌کنیم. حالا یک وزارت به ما دادی، چرا آن را از ما می‌گیری؟ چون حالا یک نفر هم برای وزارت اطلاعات پیدا می‌شود و این وسط ما از هر دو وزارت می‌مانیم. سر زبان‌ها هم افتاده که ما در کابینه هستیم و البته این‌ها را به شوخی می‌گفتیم اما واقعاً هم این اتفاق برای چند نفر افتاد. یعنی ما چند نفر را که واجد صلاحیت بودند برای دو سه وزارت خانه پیشنهاد دادیم و به هیچ کدام هم نرسیدند و نفراتی هم که انتخاب شدند واقعاً قوی‌تر از آن‌ها نبودند و به نظرم آن‌ها شایسته‌تر بودند.

دو شب قبل از رای اعتماد گفتند؛ برای وزارت کشور معرفی شدی

من هم گفتم حالا ما وزارت اطلاعات را پذیرفتیم و آقا هم نظرشان این بوده بایستیم و همین کار را جلو ببریم. تا دو شب قبل از اینکه لیست برود مجلس. یعنی جمعه شب ساعت ۱۰ که قرار بود یکشنبه لیست به مجلس برود. چون قبلامراسم تنفیذ و تحلیف انجام شده بود و آقای احمدی‌نژاد رسماً رئیس جمهور شده بودند و قرار بود برای معرفی کابینه ایشان نامه به مجلس بدهند. آن شب آقای زریبافان تماس گرفتند و گفتند که آقای احمدی‌نژاد گفتند برنامه‌تان را برای وزارت کشور بنویسید؟ پرسیدم چی؟! گفتند دیگر قطعی شدید برای وزارت کشور.

گفتم حالا من چطور تا پس فردا برنامه آماده کنم؟ گفت دیگر آقای احمدی‌نژاد تصمیم گرفته و من نمی‌دانم. به ما گفته یکشنبه آقای پورمحمدی را برای وزارت کشور معرفی می‌کنم و برنامه‌اش را بنویسد. ظاهراً آن چیزی که ما شنیدیم آقای احمدی‌نژاد خدمت مقام معظم رهبری می‌رسند و مشکل خودشان را برای وزارت کشور مطرح می‌کنند و بعد هم بنده را پیشنهاد می‌دهند که آقا هم نظرشان موافق بود. بعد مشکل برای وزارت اطلاعات پیش می‌آید و آقای احمدی‌نژاد می‌گویند که ما نظرمان روی آقای محسنی اژه‌ای است ولی خودشان زیر بار نرفتند و باز ظاهراً قرار می‌شود که از ایشان دعوت شود به حضور مقام معظم رهبری برسند و آقا در آن دیدار به ایشان تاکید کنند که بپذیرد.

این اتفاق روز شنبه انجام شد. یعنی فردای آن روز که به من اطلاع دادند. صبح شنبه من به دفتر کارم در بیت مقام معظم رهبری رفتم و از آنجا تماس گرفتم با وزارت کشور و گفتم برنامه‌های وزرای سابق را برایم بفرستید. می‌خواستم ببینم برنامه‌های وزارت کشور چگونه است؟ چون اصلاً ذهنم آماده برای وزارت کشور نبود. البته بسیاری از دوستان ما در مجلس از قبل که شنیده بودند که در ذهن آقای احمدی‌نژاد برای وزارت کشور بنده هستم، با ما صحبت می‌کردند و می‌گفتند چرا وزارت کشور را قبول نمی‌کنی؟

البته چون خودم مدیر گروه سیاسی اجتماعی دفتر مقام معظم رهبری بودم در حوزه‌های عمومی وزارت کشور اطلاعات داشتم اما به لحاظ خریداری نگاه نکرده بودم و برنامه نداشتم؛ لذا شروع کردیم به برنامه نوشتن اما تا روز یکشنبه آماده نشد و لذا من جزو معدود وزرایی بودم که بدون برنامه معرفی شدم. برنامه من روز ۳ شنبه آماده شد و تایپ و تکثیر کردیم و در صندوق نمایندگان گذاشتیم.

همیشه خوبی‌های دولت را هم گفته ام/ با هیچ کس در مملکت دعوا ندارم

علت و نحوه خروج شما از دولت به چه صورت بود؟

ببینید، به من از ۱۴ فروردین سال ۸۷ اعلام کردند که باید از وزارت کشور بروم اما جابجایی و برگزاری مراسم تودیع من ۲۹ اردیبهشت بود. این میان ۴۶ روز تمام فاصله بود و من در این فاصله در دولت حضور داشتم و می‌دانستم باید بروم. سفر‌های زیادی داشتم و سخنرانی‌های زیادی انجام دادم. تمام این سخنرانی‌ها هم موجود است. اگر سخنان من در این ۴۶ روز در حمایت از دولت قوی‌تر و جدی‌تر از ۳ سال گذشته‌اش نباشد، حتما کمتر هم نیست.

درحالی که به قطعیت می‌گویم بیشتر بوده. تمام تلاشم را کردم که کاری روی زمین نماند و حوزهٔ کاری‌ام را شسته و رفته به نفر بعدی تحویل دهم. بعد از آن هم همینطور بوده. من معتقدم الان هم بهترین خدمت را به دولت می‌کنم و با قاطعیت می‌گویم کمتر کسی است که در سالهای گذشته به اندازه من به دولت خدمت کرده باشد.

کسی که با ‌‌نهایت دقت و انصاف تلاش دارد تا نقاط قوت و ضعف دولت را شناسایی کند و به او منتقل کند، قطعا بیشترین خدمت را به دولت کرده است. البته من مسئول شناسایی نقاط قوت دولت نبودم اما در تمام گزارش‌ها سعی کردم نقاط قوت دولت را که دیده‌ایم هم اشاره کنم. اما هر گزارش یا مصاحبه‌ای که انجام می‌دهم نقاط قوتی که گفته می‌شود را یا نمی‌نویسند، یا تی‌تر نمی‌زنند و یا کسی که می‌خواند توجه نمی‌کند و در ذهنش نگه نمی‌دارد. آن نقطه منفی و انتقادی که طبیعت و لازمه کار ماست، برجسته می‌شود و خوانده می‌شود و در ذهن می‌ماند. من روابط خوبی با دولت دارم و با هیچ کس هم در مملکت دعوا نمی‌کنم.

چند روز پیش هم در جلسهٔ شورای عالی اصل ۴۴ خدمت آقای رئیس جمهور رسیدم و با هم خوش و بش داشتیم و چند موضوع را هم در موضوعات مختلف و موضوعات کاری فی مابین با هم مطرح کردیم و در حال پیگیری هستند. با دیگران هم همینطور. ما در عین دوستی، انتقاد می‌کنیم. در عین انتقاد، همکاری می‌کنیم و در عین دوستی، انتقاد و همکاری، پشتیبانی و حمایت می‌کنیم.

فضای ابتدای دولت نهم ارزشی و پرتحرک بود/ در نیمه دوم دولت احمدی‌نژاد تخلفات گسترش پیدا کرد

از ابتدای دولت آقای احمدی‌نژاد آمارهایی داده شده در خصوص کاهش فساد در دستگاه‌های دولتی. آیا شما در سازمان بازرسی گزارشی دارید که این آمار‌ها را تایید یا تکذیب کند؟

من الآن آمار‌ها را قابل اتکا نمی‌دانم. علت آن هم این است که ما یک مجموعه آماری دقیق و هماهنگ و یک بانک جامع نداریم که به خصوص در دوره‌های مختلف با شاخص‌های واحدی این‌ها ثبت و ضبط شده باشد و بشود بین سال‌های مختلف مقایسه انجام داد. این آمارهایی که هست هرچقدر هم دقیق باشد و حتی اگر بر اساس شکایت‌ها و گزارش‌ها باشد باز هم کامل نیست. البته می‌توان حدس‌هایی را مطرح کرد، اما دقیق نیست. با این مقدمه می‌خواهم به دو دوره عمده اشاره کنم.

فضای اول دولت نهم، فضای بسیار قوی، ارزشی، پر جاذبه و پر تحرک بود. ما در ابتدای دولت نهم با یک تیم قوی پرکار و با مقبولیت خوب اجتماعی کار‌هایمان را شروع کردیم. سفر‌های استانی و تحرک قوی‌ای که غیر از سفر‌های رسمی دولت، ما وزرا داشتیم و کار‌ها و پروژه‌هایی که انجام می‌دادیم، در کنار اقبال بسیار زیادی که نسبت به دولت نهم بود و فضایی هم که ما ایجاد کرده بودیم به عنوان دولت خدمت گذار و دولت مهرورزی که در بدنه دولت هم این مقوله‌ها را تسری داده بودیم، باعث شد که این دوره را می‌توان در میان دوره‌های موفقی که در دولت‌های مختلف سپری شده جای داد.

این فضای ضد فساد و فضای خدمت و سلامت و انگیزه‌های زیاد برای سلامت و ساده زیستی که وجود داشت خودش فساد را کاهش داده بود. البته به دستگاه‌های نظارتی مراجعه نکردم که آمار آن دوره را ببینم اما من این را قرینه بزرگی می‌دانم. اما پس از این دوره و بعد از کشمکش‌هایی که در اواخر دولت نهم پیش آمد و به دولت دهم کشید و تشدید شد، قراینی مانند شکایت‌ها داریم که خب بیشتر شده و پرونده‌های بزرگی دیده شد که در آن‌ها انحرافات بزرگی رخ داده بود. تخلف از قانون حجمش زیاد شده که حالا مجلس و نهاد‌های نظارتی تذکر دادند. بنابراین می‌شود گفت که در نیمی از عمر ریاست جمهوری آقای احمدی‌نژاد فضای اول حاکم بود و در نیمه دوم فضا تغییر کرد و تخلفات افزایش یافت.

بی‌انضباطی و بی‌برنامگی عامل اصلی تخلفات دولت است

علت این افزایش تخلفات و حرکت به این سمت چه بود؟

بی‌انضباطی و بی‌برنامگی. من مهم‌ترین عامل افزایش تخلفات و انحراف را بی‌تقیدی و عدم التزام به قانون و بی‌برنامگی می‌دانم. این بستر فساد است و وقتی وجود داشته باشد روزنه‌هایی را به وجود می‌آورد که یک عده آدم فاسد و فرصت طلب امکان ورود را پیدا کنند.

برخی وابستگان جریان انحرافی فاسد نیستند/ انحراف فکری و عملی دو مقوله جداست

بعضی‌ها علت انحرافات دولت را برخی اطرافیان زاویه دار با انقلاب می‌دانند. نظر شما در این خصوص چیست؟

نه. این موضوع دایره‌های مشترک دارد که روی هم می‌افتند و دایره‌های مستقل هم دارد. یعنی افرادی هستند که در این تیم مشهور به انحرافی حضور ندارند اما گرفتار فساد هستند، متأسفانه رفتارشان فساد زا است و بستر برای فساد ایجاد می‌کنند. عده‌ای هم هستند که در این تیم حضور دارند و گرفتار فساد نیستند و یا حداقل ما شناسایی نکردیم. یعنی باید انحراف ذهنی و فکری را با انحراف عملی دو مقوله جدا از هم بدانیم که البته نقاط مشترک دارند و فساد فکری و ذهنی فضا را برای فساد عملی نیز مهیا می‌کند.

مدیران عالی کشور به دلیل عدم مدیریت در تخلف شریک هستند

در سال جهاد اقتصادی، ما شاهد کشف بزرگ‌ترین فساد بانکی کشور بودیم. شما اگر رئیس جمهور بودید در این پرونده چند وزیر و معاون وزیر یا مقامات دیگر را برکنار می‌کردید؟

فکر می‌کنم قبل از اینکه بخواهیم برکنار کنیم، واقعاً باید اقدامات اساسی انجام دهیم که این اتفاق تکرار نشود. حتماً اگر من منشا اثر بودم و باشم و بتوانم تصمیمی بگیرم که نافذ باشد، حتماً یک ترتیبات گسترده‌ای را ایجاد خواهم داد و تغییر خواهم داد. چرا که این ترتیبات موجود خودش فساد زا است و فساد‌ها را تشدید می‌کند.

بی‌انضباطی‌ها و نقض مقررات و قوانین خودش به طور روزمره بستر ساز ایجاد فساد است و قبل از هر کاری نسبت به تغییر این رویه باید اقدام کنیم. وقتی هم که این قضیه ناگوار اتفاق افتاد، اول باید می‌پذیرفتیم که این قضیه وجود دارد. اول باید خودمان را توبیخ می‌کردیم و بکنیم که چرا در زمان مدیریت ما این اتفاق می‌افتد. چرا گناه را گردن دیگران می‌اندازیم؟ مدیران عالی شریک در این تخلف‌ها هستند، چون مدیریت نکردند، انضباط نداشتند، تاکید بر مقررات نکردند، روش‌ها را اصلاح نکردند و یا روی روش‌های خوب تاکید و اصرار نکردند. این قدم اول است.

قدم دوم باید دستور به تغییر رویه‌های جاری و فساد آور باشد. قدم سوم تغییر مدیرانی که در رأس کار بودند، چه آن‌ها که تقصیر زیاد داشتند و چه آن‌ها که تقصیر کمتری داشتند و یا حتی قصور کردند. باید به افکار عمومی پاسخ داده شود و بعد هم باید اراده خودمان را در مبارزه با فساد و اجرای دقیق مقررات نشان دهیم. درست است که یک همکار شاید تقصیر نداشته و قصور داشته، اما اینجا جایی است که باید به مردم اعتماد و اطمینان بدهیم و عزم خودمان را در مبارزه با فساد نشان دهیم. اولین قدمی هم که در این مسیر باید انجام می‌شد تغییر مدیران و کادرهایی بود که تحت مدیریت آن‌ها این فساد بزرگ رخ داد.

هیچگاه درباره درباره فساد مالی صحبت علنی نکردم

می‌گویند آقای احمدی‌نژاد رفتند خدمت رهبری و نسبت به گزارش‌های شما در خصوص فساد بانکی گلایه داشتند و می‌گفتند شما سیاه نمایی می‌کنید. گفته شده ایشان هم به آقای آملی لاریجانی گفتند که به شما اطلاع دهند مدتی در خصوص این موضوع موضع گیری و صحبت نکنید؟

نه این اصلاً صحت ندارد. چون من اصلاً در رابطه با فساد بانکی صحبت علنی نداشتم. مجلس از من دعوت کرد و ما اصلاً خبرش را هم منتشر نکردیم. خبر از چند نماینده منتشر شد. حتی خبرنگار‌ها از ما سؤال کردند ما در ابهام پاسخ دادیم. بعد که باز برجسته‌تر شد باز کلیات گفتیم. در مجلس از ما سؤال شد و ما آن چیزی که می‌دانستیم را گفتیم و بعد برخی نمایندگان آن را به بیرون درز دادند و خیلی از صحبت‌ها هم ناقص منتقل شد که تی‌تر روزنامه‌ها شد.

رهبری بخاطر انتشار برخی مطالب محرمانه گلایه داشتند

بله من هم شنیده‌ام که رهبری از برخی انتشار مطالب در جلسات محرمانه و آن هم به صورت غلط و نادرست ناراحت شده بودند که چرا وقتی هنوز موضوعی اثبات نشده و در جلسه محرمانه گفته شده، عده‌ای آن را منتشر می‌کنند؛ و چرا ناقص گفته می‌شود. این هم که به ما مرتبط نبود. اتفاقاً خود ما هم از این دوستان گلایه داریم که چرا حرف‌های ما در جلسه غیر علنی را به صورت ناقص و غلط به بیرون درز دادند و اگر قرار بر انتشار بود، چرا جلسه محرمانه تشکیل دادند؟ اگر قرار بود اطلاعات اثبات نشده را منتشر کنیم که الآن وضع فکری جامعه خیلی مشوش‌تر از وضع فعلی بود. ما در قوه قضاییه سعی کردیم مدیریت کنیم و خود ما هم در قوه قضاییه قرار گذاشتیم که حرف‌های متناقض نزنیم و پشت سر سخنگوی قوه حرکت کنیم.

چهره‌های سیاسی علاقه زیادی به بانکداری دارند!

چند وقتی است که چهره‌های سیاسی تمایل زیادی برای بانکداری از خودشان نشان می‌دهند. علت این امر چیست؟

فقط چهره‌های سیاسی نیستند. همه چهره‌ها تمایل دارند. علت آن هم این است که در کشور پول زیاد است و نقدینگی بالا است و کشور در حال توسعه و رشد است. عملیات مالی جزو مهم‌ترین ابزار‌های توسعه کشور است. طبعاً یک سود هنگفتی در این کار هست و هر جایی هم که پول جمع شود، قدرت هم در آنجا جمع می‌شود.

متأسفانه به دلایل شرایط نامناسب اقتصادی و محیط کسب و کار، عملیات در حوزه بانکی و مالی سودآوری خیلی بیش از عرصه‌های تولید و دیگر عرصه‌ها دارد و این از نقاط ضعف و آسیب اقتصاد ماست که باید این را حل کنیم. خب در این وضعیت طبیعی است که چهره‌های سیاسی به دنبال این ابزار باشند تا بتوانند از این طریق قدرت کسب کنند و هزینه‌های تبلیغات و فعالیت سیاسی و سایر هزینه‌های خودشان را تأمین کنند. ولی این طور نیست که فقط چهره‌های سیاسی باشند، چهره‌های غیر سیاسی هم به دنبال این قضیه هستند.

روایت پورمحمدی از دلیل دادن وام‌های کلان به بدهکاران بانکی

علت اینکه به بزرگ‌ترین بدهکاران بانکی باز هم وام پرداخته می‌شود چیست؟

دلایل زیادی دارد ولی خب این‌ها آدم‌های صاحب نفوذی هستند و روابط قوی‌ای با مؤسسات مالی برقرار کردند.

شما در سازمان بازرسی برای این موضوع کاری کرده‌اید؟

ببینید این جزو سازوکار‌های عمومی کشور است. همه باید بسیج بشویم. اول از مدیران و مسئولین بنگاه‌های مالی کشور باید شروع بشود. آن‌ها می‌گویند ما اگر به او وام ندهیم و نتواند کار کند وام‌های قبلی ما دچار مشکل می‌شود و نمی‌تواند وام‌های قبلی را برگرداند. در جاهایی این منطق درست است.

به شرطی که اطلاعات و بررسی‌ها درست انجام شود. اما در برخی جا‌ها ما می‌بینیم که افراد توان بازپرداخت بدهی‌ها و دیون خودشان را دارند اما متأسفانه ادعا می‌کنند که نمی‌توانند پرداخت کنند و دوباره وام جدید بر می‌گیرند و چون می‌دانند بسیاری از کار‌ها و سرمایه گذاری‌ها الآن ارزش افزوده زیادی دارد، می‌روند سرمایه گذاری می‌کنند و سرمایه‌های خودشان را چندین برابر می‌کنند و بعد هم می‌گویند حالا با استمهال و مهلت‌هایی که به ما می‌دهند یواش یواش بدهی‌هایمان را می‌دهیم که در این بین ثروت‌های کلانی هم به جیب می‌زنند.

هیچ سازمانی بر سازمان بازرسی نظارت ندارد/ نظارت‌های متعدد درون سیستمی ایجاد کرده‌ایم

بر کار سازمان بازرسی هم نظارت می‌شود؟ در دوره مدیریت شما نیروهای متخلفی بودند که بخواهید برکنارشان کنید؟

به هر حال هر دستگاهی نیاز به ناظر دارد اما اگر بنا باشد بگوییم هر ناظر خودش یک ناظر دیگر داشته باشد آخرش کجا می‌خواهد این روند متوقف شود؟ به هر حال سازمان بازرسی کل کشور بالا‌ترین مرجع نظارتی کشور است و هیچ سازمانی بر ما نظارت ندارد. البته مجلس طبق تفسیر شورای نگهبان حق تحقیق و تفحص بر ما را دارد. اما به هر حال تحقیق و تفحص مجلس محدود است. از طرفی اگر خودمان سالم و قوی نباشیم، حتماً بازرسی‌ها و نظارت‌های ما نه تنها موثر نخواهد بود، بلکه مضر هم خواهد بود و تخلف و فساد را هم گسترش خواهد داد. این را ما به خوبی می‌دانیم و ذهن ما مشغول این قضیه هست. از گذشته تدابیری اتخاذ شده و زمان ما هم تشدید شده.

گزارش‌های ما در سازمان بازرسی بدون عیب و نقص است/ حرف ما حرف آخر است

ما نظارت‌های شدیدی در درون خودمان ایجاد کردیم. لایه‌های متعدد نظارتی را در درون سیستم به وجود آوردیم تا این ضریب خطا را در درون سیستم به حداقل برساند. از این جهت من ادعا کردم و خیلی هم بر آن مصر هستم که جزو کم اشتباه‌ترین و کم خطا‌ترین دستگاه‌های کشور هستیم، دقت زیادی انجام می‌دهیم و گزارش‌هایمان جزو کم عیب‌ترین گزارشات است. هر کسی در گزارش‌های ما خطا و عیبی دید بیاید بگوید و اعلام هم بکند. چون ما معتقدیم که گزارشی که از سازمان بازرسی خارج می‌شود باید بدون عیب و نقص باشد.

چون حرف آخر است و دیگر در حرف آخر که نباید تردید وجود داشته باشد. از این جهت ما گروه‌های داوری و گروه‌های نظارت و تست در مراحل مختلف کار در سازمان طراحی کردیم تا سازمان از عیوب و خطا مصون باشد. در این خصوص من خیلی سخت گیر و بدون انعطاف هستم و به شدت برخورد می‌کنم. البته به همکارانم خیلی اعتماد دارم و از آنان حمایت کامل می‌کنم اما در بروز تخلفات کوچک هم سخت گیر و غیر قابل انعطاف هستم. چون فکر می‌کنم سازمان بازرسی جای انعطاف و گذشت نیست و باید با جدیت و دقت و وسواس عمل کند تا بتواند به مردم اطمینان بدهد و مدیران هم بدانند ما در کارمان جدی و قاطع هستیم.

نظرتان در خصوص تشکیل شورای نظارت بر قانون اساسی چیست؟ این کار را قانونی می‌دانید؟

در قانون اساسی چنین حقی که آقای رئیس جمهور مجاز به تشکیل شورایی باشد دیده نمی‌شود. هر شورایی باید جایگاه قانونی تعریف شده داشته باشد. اگر قرار است چند نفر مشورت بدهند و ایشان را راهنمایی کنند که وظایفی که بر اساس قانون اساسی بر عهده ایشان است را چگونه انجام بدهد، این اشکالی ندارد. اما اگر برای این کار هیاتی تشکیل بشود که هویت و رسمیتی داشته باشد با این عنوان، این نیازمند یک تعریف قانونی است.

این تازه برای‌‌ همان وظایفی است که قانون اساسی بر عهده ایشان گذاشته. اگر ایشان می‌گوید که من برای نظارت بر اجرای قانون اساسی در همه حوزه‌ها مسئول هستم – که این ادعا را ایشان دارد- اول باید این ادعا را با مفسر قانون اساسی که شورای نگهبان است حل کند. اگر شورای نگهبان چنین برداشتی را از قانون اساسی قبول ندارد، عملاً تشکیل این شورا غیر قانونی است و هرگونه هزینه، دخل و تصرف و تفسیر از نظر ما وجاهت قانونی ندارد.

شورای نگهبان رسماً اعلام کرده که این شورا وجاهت قانونی ندارد و علی رغم نظر صریح شورای نگهبان، رئیس جمهور این شورا را تشکیل داده. آیا سازمان بازرسی به این موضوع ورود خواهد داشت؟

ببینید، اگر قرار باشد ما به این کار‌ها ورود پیدا کنیم، هر روز اتهام سیاه نمایی که به ناروا هم گفته می‌شود به ما داده خواهد شد. ما معمولاً به این مسائل ورود پیدا نمی‌کنیم. چون از این نمونه‌ها کم نیست. این‌ها هم نمونه‌های آشکاری است که مجلس و دستگاه‌های دیگر کشور باید با این تخلف آشکار از قانون اساسی برخورد کنند. ما تنها کاری که می‌توانیم بکنیم، تذکر بدهیم و افراد را تعقیب کنیم و به دادگاه بفرستیم.

موافق اعلام پرونده فساد مالی نبودم

بحث هزینه‌ها و دخل و تصرف چطور؟

آن‌ها مطمئناً تصمیم دخل و تصرفی نمی‌گیرند اما ما حتی در خصوص ورود به پرداخت حقوق و پاداش و از این قبیل امور هم شبهه داریم. چون این یک تخلف است که مقامات تصمیم گیر باید اقدام کنند. اگر تخلف از قانون است، دادستان وظیفه دارد هر جرم مشهود را اعلام جرم کند و تشکیل پرونده بدهد. اگر سیاسی و اجرایی است وظیفه مجلس است که تذکر بدهد و اگر اصلاح نشد سؤال و استیضاح کند.

حالا ما آمدیم به پرونده فساد بانکی با آن همه عظمت پرداخته‌ایم و برخی در کمال تعجب به ما می‌گویند چرا به این پرونده می‌پردازید و چرا برخورد می‌کنید و چرا اعلام شد؟ در حالی که ما اعلام نکردیم و خود من موافق اعلام آن نبودم چون معتقدم آثار سوء اجتماعی دارد و موجب بی‌اعتمادی می‌شود. اما وقتی درز کرد باید با دقت و اقناع کننده اطلاع رسانی کرد. حالا که نیش‌تر زده شد نباید بگوییم چرا نیش‌تر زدند؟

باید خوب درمان کنیم و خوب پانسمان کنیم تا چرک‌ها بیرون بیاید و مراقبت کنیم تا مجدد این چرک‌ها در جای دیگری تولید نشود. اصلاً از دولتی که مدعی مبارزه با فساد است شنیدن این حرف‌ها جای تعجب دارد که چرا این حرف‌های متناقض گفته می‌شود. دولت خودش باید پیشتاز در مبارزه با فساد و برخورد با فساد باشد نه اینکه پرونده‌های فساد این‌چنینی به وجود بیاید و دولت به دستگاه‌های مسئول برخورد با این مفاسد اعتراض کند که چرا برخورد کردید و دارید سیاه نمایی می‌کنید یا گزارش خلاف می‌دهید.

در اتفاق فدراسیون فوتبال چرا به تذکرات شما توجه نشد؟ ظاهراً گفتند که فدراسیون NGO است و تابع مقررات دولتی نیست.

ما خیلی ناراحتیم که چرا در کشور بی‌قانونی باید وجود داشته باشد و بعد هم از این بی‌قانونی دفاع بشود. این باعث شرمساری ماست. من باید واقعاً از مردم عذرخواهی کنم که این همه بی‌قانونی در کشور دارد صورت می‌گیرد و ما باید تحمل کنیم. اول که ما به سازمان بازرسی آمدیم به من گفتند که اگر عرضه داری با فساد گردن کلفت‌ها و دانه درشت‌ها مبارزه کن نه با آفتابه دزد‌ها.

اهالی فدراسیون فوتبال می‌خواهند تخلف خود را توجیه کنند

بعد هم گفتند تو که مسئول مبارزه با تخلف هستی نرو با متخلفین جزء برخورد کن. اگر عرضه داری با متخلفین بزرگ برخورد کن. حالا وقتی که پرونده فساد بزرگ مالی را کشف می‌کنیم از این طرف هجمه‌ها شروع می‌شود. متخلف از قانون را مشخص می‌کنیم جور دیگری حمله صورت می‌گیرد. مگر من ۳ سال و نیم نیست که دارم می‌گویم دوشغله‌ها و بازنشسته‌ها ممنوع است. اینکه مال امروز نیست.

مگر ما از زمان آقای علی آبادی و سعیدلو تا دوره وزیر جدید پیوسته نامه نزدیم و تذکر ندادیم؟ کسی هست که ما به او نگفته باشیم؟ تفسیر قانون یا وظیفه مجلس است یا شورای نگهبان. آیا فدراسیون ورزشی می‌تواند تفسیر کند؟ چه کسی گفته فدراسیون دولتی است؟ ما هم می‌گوییم فدراسیون دولتی نیست. اما آیا شرکت خصوصی است که تابع مقررات شرکت‌های خصوصی باشد؟ قوانین عمومی و آمره بر NGO‌ها هم حاکم است. اگر فروش کالایی ممنوع باشد مگر مغازه دار می‌تواند بگوید من تابع مقررات دولتی نیستم؟ این چه حرفی است که می‌زنند و می‌خواهند تخلفات خودشان را توجیه کنند؟ سازمان بازرسی با دقت و درایت و عقلانیت و بدون جار و جنجال و ماجراجویی و با تحمل و ارشاد و توجیه دارد تلاش می‌کند که کشور را به سمت قانون‌مداری هدایت کند.

دوره طولانی است که بی‌انضباطی بوده و ما هم نمی‌خواستیم یک شبه این بی‌انضباطی‌ها را از بین ببریم. بله. در فدراسیون‌ها و تربیت بدنی افراد زیادی بازنشسته و دوشغله بودند. خب، ما اگر ورزش را مهم نمی‌دانستیم و به ورزش اهمیت نمی‌دادیم و خدایی ناکرده می‌خواستیم بدون فکر و برنامه با محیط ورزش برخورد کنیم که از روز اول همه این‌ها را به هم می‌زدیم و می‌گفتیم همه این‌ها غیر قانونی هستند. ما کی این کار را انجام دادیم؟ ما آهسته آمدیم و گفتیم این قانون است. حتی پیشنهاد یک راه حل قانونی برای تخفیف را به مجلس ارائه کردیم که الآن ۲ سال است در مجلس موجود است.

ما نمی‌خواستیم فضای ورزش را خراب کنیم

مجلس گفت خلاف قانون اساسی است و ما نمی‌توانیم انجام بدهیم. تعدادی از نماینده‌های مجلس خودشان دوشغله و شاغل در فدراسیون‌ها بودند. عده‌ای هم مسئول و افراد بازنشسته بودند و مقاومت می‌کردند. ما سعی کردیم با آرامش با آن‌ها تماس بگیریم و توجیه‌شان کنیم و به قانون دلالتشان دادیم. بالاخره ما باید قانون را اجرا بکنیم یا نباید اجرا کنیم؟ آقای وزیر جدید که آمدند ما از‌‌ همان اول به ایشان نامه زدیم که طبق این مواد قانونی، مدیران فدراسیون و اعضای کمیته المپیک نباید دوشغله باشند اما آنهایی که قبلاً انتخاب شدند بگذارید تا دوره‌شان تمام شود. چون ما نمی‌خواهیم ورزش را به هم بزنیم و مشکل ایجاد شود. اما دوره که تمام شد، افراد جدیدی که انتخاب می‌شوند باید واجد شرایط باشند. چند نفر از روسای فدراسیون‌ها که اتفاقاً مدیران بسیار محبوب و موفقی در حوزه خودشان بودند به علت اجرای قانون از حوزه خودشان کنار رفتند.

برخی در برابر قانون گردن کشی کرده و تعلیق و فیفا را بهانه می‌کنند

خب چرا ما به این‌ها ظلم می‌کنیم و بی‌عدالتی می‌کنیم و در مورد فدراسیون‌های دیگر بر اساس قانون رفتار نمی‌کنیم. آن‌ها مگر خونشان از بقیه رنگین‌تر است؟ در روز روشن تبعیض و بی‌قانونی انجام می‌دهند؟ آن وقت تذکر و نامه هم که می‌دهیم توجه نمی‌کنند و جلوی قانون می‌ایستند و سرکشی می‌کنند. ما به کرات به همین آقایان نامه و تذکر قانونی دادیم و چیزی نیست که الآن اتفاق افتاده باشد. تخلف کردند، الآن هم دارند سرکشی می‌کنند و تعلیق و فیفا را بهانه کرده‌اند. این‌ها متأسفانه از اینجا دارند به فیفا خط می‌دهند و به خاطر منافع شخصی آدم‌ها حاضرند وطن فروشی کنند و ورزش را زمین بزنند. اگر کوچک‌ترین مشکلی برای ورزش کشور و فوتبال کشور اتفاق بیفتد تمام کسانی که در این عمل غیر قانونی دخیل بودند مقصر و مجرم محسوب می‌شوند و باید به اشد مجازات برسند.

پیغمبر فرموده بود عمار توسط سپاه ظالم کشته می‌شود. بعد در سپاه معاویه آمدند گفتند امیرالمومنین تو را به این جنگ آورده و تو داری به دست او کشته می‌شوی. ما می‌گوییم شما چرا دارید تخلف از قانون می‌کنید و کشور را در معرض خطر قرار می‌دهید؟ بعد هم پیوسته خلاف می‌گویند. ما همه ورزش را مقوله‌ای مهم برای کشور می‌دانیم و معتقدیم باید از ورزش کشور حمایت شود اما حمایت با بی‌قانونی و نقض قانون شکل نمی‌گیرد و حتماً هم نهاد‌های بین‌المللی از قوانین کشور‌ها حمایت می‌کنند.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.