شاپور رواسانی از سال ۱۹۷۴ تا سال ۱۹۹۸ با سمت استاد کرسی اقتصاد اجتماعی کشورهای در حال رشد در دانشگاه الدنبورگ آلمان به تحقیق و تدریس اشتغال داشت؛ در سال ۱۳۷۷ (۱۹۹۸م.) پس از بازنشستگی با حفظ عضویت در هیئت علمی دانشگاه الدنبورگ آلمان به منظور اقامت دائم به ایران بازگشت.
پروفسور شاپور رواسانی از روشنفکرانی است که تلاش زیادی را برای تبیین جامعه شرقی به عنوان یک مفهوم فرهنگی به خرج داده که حاصل آن انتشار مقالات و کتب متعددی در این زمینه بوده است. وی در جدیدترین اثر خود مساله اتحادیه مردم شرق را به صورت مشروح توضیح داده است. در گفتگویی که با وی داشتیم و حاصل آن در ذیل خواهد آمد، درباره مقولات مختلفی از جمله ابطال نظریات نژادی، شاخصههای تمدن شرقی، نقش استعمار در ایجاد مرزبندیهای سیاسی و ایجاد اختلافات قومی، قبیلهای و نژادی به بحث نشستیم.
کتاب اتحادیه مردم شرق واکنشهای متعددی به همراه داشت. چند سال پیش هم شما کتاب جامعه بزرگ شرق را منتشر کردید. در این فاصله چه تحولاتی رخ داد که شما بر آن شدید تا آنها را در کتاب جدیدتان بیان کنید؟
من بر اثر مطالعاتی که در تاریخ مردم شرق انجام میدادم، با این حقیقت مواجه شدم که یک فرهنگ و تمدن مشترک چند هزارساله اقوام خویشاوند شرقی را از دوران باستان تا امروز و از شمال آفریقا تا آسیای مرکزی به یکدیگر مرتبط میکند. در کتابی که ۱۶ سال پیش با عنوان جامعه بزرگ شرق منتشر شد، با توجه به آثاری که باستانشناسان درخصوص کشورهای شرق داشتند، تلاش شد تا نشان داده شود هماهنگیها و اشتراکات تمدنی بر چه اساسی حرکت میکنند. در عرض ۱۶ سال گذشته کشفیات فراوانی در زمینه باستانشناسی انجام شده که یکی از این کشفیات فوق العاده مهم، کشفیات منطقه جیرفت کرمان است که میتوان گفت تاریخ شرق را به میزان فراوانی تغییر میدهد. کشفیات جیرفت در خارج از کشور در محافل علمی و دانشگاهی بسیار معروف است، ولی متاسفانه در ایران به آن اندازه شهرت پیدا نکرده است.
آثاری که آقای دکتر مجیدزاده (رئیس هیات بررسی در جیرفت) و کارهای آقای دکتر شهمیرزادی که یکی از دیرینهشناسان معروف کشور هستند و همچنین آثاری که در ۱۶ سال اخیر در آسیای مرکزی و کشورهای شرقی منتشر شدهاند، اثبات میکنند که یک فرهنگ و تمدن چند هزارساله از دوران باستان در همه رشتههای علوم، فنون، هنر، اخلاق، ادیان و حتی رسومات اجتماعی، مردم اتحادیه را به یکدیگر مرتبط میکند.
اگر شما به نقشه جغرافیا از شمال آفریقا تا آسیای مرکزی نگاه کنید، ملاحظه میکنید که تعداد زیادی کشور به اصطلاح مستقل در این منطقه وجود دارند. مرزهایی که این کشورها را از یکدیگر جدا میکنند، مربوط به ۱۰۰ تا ۱۵۰ سال اخیر میشوند و این مرزها همگی سیاسی و نظامیاند و مرز فرهنگی، هنری، دینی یا زبانی نیستند. همگی این مرزها مصنوعی هستند و استعمار سرمایه داری آنها را ایجاد کرده است و بعد هم یک هویت کاذب سیاسی در این کشورها به وجود آمده که ربطی هم به تاریخ، فرهنگ، زبان و دین این مناطق ندارد. بر این اساس یک ناسیونالیسم نژادی تبلیغ شده است. این مرزهای کاذب را کاملابه طور مدلل میتوان نشان داد که کدامین افراد یا شرکتها و یا دولتهای خارجی و به چه دلایلی رسم کردهاند تا ما را از یکدیگر جدا کنند.
پس از به وجود آمدن این مرزها، مستشرقانی که آمدند و در مورد شرق کار کردند، این مرزها را به دوران باستان منتقل کردند (که البته کار فوق العاده غلطی بود، چون این مرزها در دوران باستان وجود نداشت) و بر آن اساس تلاش کردند برای هر کدام از این کشورها تاریخی بنگارند؛ مثلابنویسند ۳۰۰۰ سال پاکستان، ۵۰۰۰ سال اردن. ما میدانیم پاکستان پس از جنگ دوم جهانی تشکیل شد و تا جنگ اول جهانی هم سوریه و اردنی وجود نداشت و همگی جزو حکومت عثمانی بودند.
استعمار پس از ایجاد یک ناسیونالیسم نژادی غلط، فرضیههای نژادی را مطرح کرد. مثلامی گویندنژاد آریا،نژاد سامی ونژاد ترک. اولاما میدانیم که از نظر زیستشناسی تنها یکنژاد انسانی وجود دارد. از آن گذشته هیچ کتیبهای را نمییابید که در آن از قوم سامی نامی برده شده باشد. این لفظ از زبانشناسی وارد جامعهشناسی شد و اختراعی است که بعدا معلوم شد اصلامبنای غلطی دارد. ولی متاسفانه وارد جامعهشناسی و تاریخ نگاری شد و امروزه عده زیادی از اقوام سامی صحبت میکنند یا لفظ آریا که به کار برده شده، اصلا بهنژاد مربوط نمیشود. اگر شما به نوشتههای هرودوت مراجعه کنید، وقتی راجع به لشکرکشی خشایارشاه صحبت میکند، از تعدادی از اقوام نام میبرد که یکی از آنها نیز آریاست. بعد این را آوردهاند و به عنوان یکنژاد مطرح کردهاند، در حالی که ما اصلانژادی با نام آریا نداریم. من در کتاب اخیر خودم از اتحادیه مردم شرق صحبت کردهام، یعنی روی سخنم با مردم شرق است.
زیرا در ۱۵۰ سال اخیر در این کشورهای شرقی، دولتهایی بر سر کار آمدند و طبقاتی حاکم شدند که با امپریالیسم همکاری میکنند و خودشان موجب تشدید برخوردها هستند. اگر ما بتوانیم احساس تعلق به فرهنگ شرق را در این منطقه وسیع بیدار کنیم، دیگر جنبشهای نژادی ناسیونالیستی به جایی نخواهد رسید، جنگهای داخلی وجود نخواهد داشت و دیگر لازم نیست مردم شرق برای کشتن یکدیگر از کشورهای خارجی اسلحه بخرند.
شما در این کتاب سعی کردهاید نظریههای نژادی را ابطال کنید و این موضوع اولی است که این کتاب دنبال میکند. مطلب بعدی این است که شما شرق را به عنوان یک مفهوم فرهنگی در کتاب خود مدنظر قرار دادهاید و کوشیدهاید با معرفی این مفاهیم فرهنگی زمینههای کنار گذاشتن اختلافات در میان اقوام شرقی را فراهم کنید. همان طور که اشاره کردید، مفاهیم و نظریههای نژادی در ۱۵۰ سال اخیر در راستای اهداف سرمایه داری مطرح شده است. پرسش من این است که نقش و تاثیر منابع ترجمهای در جهت القای مفاهیم نژادی تا چه اندازه موثربوده است؟
درخصوص رد فرضیههای نادرست نژادی کتابی با عنوان نادرستی فرضیههای نژادی از نشریه اطلاعات منتشر شده است که محصول نزدیک به ۴ سال تحقیقات من بود. در آن کتاب با امکاناتی که از نظر علمی در دانشگاه آلمان داشتم، تلاش کردم بررسی کنم که اولین بار این الفاظ را چه کسی، کی و کجا و به چه منظوری به کار برده است. بنابراین منابعی که در آن کتاب استفاده کردم، منابع دست اولی هستند. وقتی به این منابع دسترسی پیدا کردم، متوجه شدم تصوراتی که عنوان میشوند مطلقا جنبه علمی ندارند و کاملانادرستاند. به همین دلیل هم آن کتاب تهیه شد. متاسفانه فرهنگ ما در حال حاضر بشدت یک فرهنگ ترجمهای است و ما به جای آنکه به خودمان زحمت بدهیم و تاریخ مبارزات اجتماعی ایران و شرق را که ترکیبی از یکدیگر هستند بشناسیم، کوشش میکنیم اطلاعات را از طریق ترجمه کتابهای خارجی به دست بیاوریم و به منابع رجوع نمیکنیم. عده زیادی از آقایانی که در ایران به عنوان مستشرق معروفند، کارمند وزارت خارجه و سازمانهای نظامی دولتهای خودشان هستند، بنابراین در کتابهایی که در مورد تاریخ ما مینویسند، دیدگاههایشان را دخالت میدهند.
باستانشناسی در ایران که الان به طور عمده منتشر میشود یک باستانشناسی سیاسی است؛ زیرا عدهای حفار که نام خود را باستانشناس گذاشتهاند آمدهاند و همان فرضیههای نژادی را به اشکال مختلف به عنوان کشفیات باستانشناسی در تالیفات خود منعکس میکنند و ما آنها را ترجمه میکنیم و تحویل روشنفکران ایران میدهیم. متاسفانه این کاری است که در ۱۵۰ سال اخیر در ایران انجام شده و با کمال تاسف هنوز هم ادامه دارد. ما خودمان را با تاریخ اجتماعی ایران به آن شکل که واقعیت دارد مشغول نکردهایم، بلکه ترجمه میکنیم و ترجمهها هم به طور عمده نادرست و آلوده به اغراض سیاسی است که یکی از آن اغراض مهم، تبلیغ فرضیههای نژادی است. مثلادر مورد کتیبه بیستون، ترجمه فارسیای که در ایران پخش شد به نقل از داریوش آمده: «من ازنژاد آریا هستم.»
من با چند نفر از همکاران در اروپا که به خط میخی آشنایی دارند مکاتبه کردم و از آنها پرسیدم که به نظر شما معنی این کلمه چیست؟ آنها به من پاسخ دادند که این کلمه حداکثر به معنی طایفه و خاندان است و به هیچ وجه معنینژاد از آن استنباط نمیشود. حال شما ملاحظه کنید این دو چقدر با یکدیگر متفاوتند که سلطانی بگوید من از فلان طایفهام یا بگوید من از فلان نژادم. ملاحظه میکنید که ترجمههای ما تا چه حد در جهت اغراض سیاسی به غلط دست برده شدهاند..
شما در کتابهای مختلفتان بیان کردهاید که فرهنگ غرب بر اصل تفاخر نژادی تاکید دارد و شما به دنبال رد فرضیههای نژادی هستید. آیا مباحثی که شما در کتاب اتحادیه مردم شرق مطرح میکنید به نوعی همان تفاخر نژادی را دامن نمیزند؟
خیر. بحث من به هیچ وجه تفاخر نیست، زیرا وقتی مساله تفاخر مطرح میشود به هیچ وجه نمیتوان با منطق و استدلال سر و کار داشت. من اصلانمی خواهم بگویم که در گذشته بجز فرهنگ شرق، چیز دیگری وجود نداشت؛ بلکه حقیقت این است که فرهنگ شرق به صورت یک ترکیب است و در این ترکیب بیشتر اقوام و ملل به اشکال مختلف شرکت کردهاند و خود فرهنگ شرق نیز بخشی از فرهنگ جهانی است و در این قضیه هیچ تردیدی نیست. فرهنگهایی هم که در داخل فرهنگ شرق قرار میگیرند همچون ایرانی، ترک و عرب جزیی از فرهنگ شرق محسوب میشوند. صحبت من فقط این است که بیاییم و فرهنگ جهان را بر حسب واقعیتها بشناسیم و به کسی اجازه تفاخر بیمورد ندهیم و خودمان هم دچار این بیماری نشویم.
ما میتوانیم از یک فرهنگ جهانی صحبت کنیم و در این فرهنگ جهانی به موقعیت فرهنگ شرق بپردازیم؛ ولی پارهای از نکات را نمیتوان فراموش کرد، مثلاشما در قاره اروپا کتیبه یا سنگ نوشتههای قدیمیتر از ۸۰۰ سال نمییابید، اما در شرق عمر این کتیبهها به ۸۰۰۰ سال میرسد. زمانی که در شرق و در مناطقی مانند ایران، هند و بین النهرین، فرهنگ در حال اعتلابود، اروپا باتلاق محسوب میشد و چیزی نداشت، متاسفانه بر اثر تفکر اروپای مرکزی این قسمت انکار میشود. من میخواهم بگویم که نباید بخشی از تاریخ جهان را منکر شد.
اغلب مستشرقین میآیند و برای اقوام مختلف، خاستگاه تعیین میکنند و میگویند مثلافلان قوم از فلان جا آمد، اما این حرف غلط است زیرا هر نقطهای از جهان را که به عنوان خاستگاه بشر یا قومی خاص معرفی بکنیم این پرسش مطرح میشود که آیا خلقت در آن نقطه صورت گرفته است که مسلما کسی نمیتواند با دلیل، چنین مسالهای را اثبات کند. بنابراین مساله خاستگاه اولیه تبلیغی است که در راستای اغراض سیاسی انجام میشود. بنابراین من معتقدم طرح این گونه مباحث، مقدمهای است برای شناخت فرهنگ بشری تا در آن چارچوب فرهنگ جهان را به همان گونهای که هست نشان دهیم. به عنوان مثال دیگر از تقلبهایی که در تاریخ انجام شده میتوان به مساله اختراع خط اشاره کرد خط را نمیتوان اختراع کرد، زیرا خط دنباله نقاشیهای روی دیوار کوهستان هاست و این مساله که میگویند خط در فلان جا اختراع شده، جعلی است. یا مثلاناحیهای به نام زومر (سومر) که در تاریخ از آن یاد میشود وجود نداشته است، اما از آن به عنوان مرکز تمدن اختراع خط یاد میشود.
این نقطه ساخته و پرداخته جعلی مستشرقین غربی است و ما متاسفانه چون ترجمه میکنیم و منابع ترجمهای را مورد مطالعه قرار میدهیم از هر کس سوال کنیم راجع به سومر صحبت میکند.
ما امروز وظیفه داریم دروغهایی را که به عنوان باستانشناسی تحویل جامعه میشود، تصفیه کنیم و باید نقش تمام اقوام جهان از جمله اقوام شرقی را در تکوین فرهنگ جهان نشان دهیم و اثبات کنیم که در اینجا صحبت از ترکیب هاست نه از برتریها. بنابراین عقده حقارتی که حدود صدها سال است به ما تحمیل شده یک ملعبه سیاسی است.
ملاحظه کنید کشورهای استعمارگر با مباحثی که مطرح میکنند چگونه جریانهای پان را به راه انداختهاند و برای ترویج آن تلاش میکنند. نتیجه این پانها چیزی جز جنگها و خونریزیها میان اقوام خویشاوند نیست. ما اگر مرزهای فعلی را از نظر دور کنیم و آنها را به دوران باستان منتقل نکنیم با جامعهای در دوران باستان برخورد میکنیم که همه با یکدیگر مراوده داشتند و این مساله در دوران اسلام تشدید شد.
در حال حاضر این کشورها را مرزهای سیاسی و نظامی از یکدیگر جدا میکند و شما به هر کجا بخواهید بروید باید ویزا بگیرید. اگر ما به اسامی شهرها در کشورهای مختلف نگاه کنیم میتوانیم به نوعی ارتباط برسیم. به عنوان مثال بغ یک کلمه فارسی و به معنای خداست و بغداد به معنی جایی است که خدا آن را بنا کرده و یک کلمه فارسی است و شهری است که پایتخت ساسانیان بود، اما بعدها آمدند و دور آن مرز کشیدند و کشور عراق را ایجاد کردند. این مرزهای مصنوعی به نظر من ساخته و پرداخته امپریالیسم و همچنین طبقات حاکم فاسد داخلی است.
نام کتاب شما (اتحادیه مردم شرق) این ذهنیت را در مخاطب ایجاد میکند که مردم غرب از عناصر تمدنی برخوردارند که با عناصر تمدنی مردم شرق تفاوت دارد. چرا شما نام کتابتان را اتحادیه انسانی نگذاشتهاید؟
اگر نظریه پردازان غربی حاضر باشند به جای تبلیغ ناسیونالیسم غربی از اتحادیه انسانی صحبت کنند من هم حاضرم این کار را بکنم؛ ولی میبینیم که این طور نیست و هنوز مفسران غربی تلاش میکنند برای خود حساب جداگانهای باز کنند. من حاضرم جهانی فکر کنم، اما به یک شرط. اینکه مرزها برداشته شود و ویزا گرفتن در کل دنیا لغو شود. به نظر من صحبت از اتحادیه انسانی در صورتی ممکن است که همان طور که یک کارگر فرانسوی براحتی میتواند در یک کشور آفریقایی کار کند یک کارگر آفریقایی نیز به همان راحتی بتواند در پاریس کار کند. اما چرا در حال حاضر یک کارگر اروپایی یا آمریکایی برای خودش این حق را قائل است که در تمام دنیا کار کند، اما وقتی یک کارگر آفریقایی برای کار کردن قصد دارد به اروپا برود او را لب مرز به درون آب میاندازند و غرق میکنند. صحبت من این است که به حق حیات بشر و به تاریخ جهان برگردیم و آن را آنچنان که هست مطرح کنیم
فرهنگ شرق از چه شاخصههایی برخوردار است که مردم این سرزمین بتوانند با استناد به آن شاخصهها، اتحادیه تشکیل دهند؟
اگر در فرهنگ شرق به دوران باستان برگردیم با دو شرق سر و کار داریم. یکی شرقی که حکمرانان و سلاطین کشورهای باستانی در هر دورهای طرفدار آن بودند و تلاش میکردند برای حفظ منافع طبقاتی خود با لشکرکشی و خونریزی و فتوحات، آن را تقویت کنند.
اما یک فرهنگ شرق دیگر نیز از همان دوران باستان قابل مشاهده است که از ابتدا با ظلم و ستم مخالف بود و طرفدار آزادی و برادری و برابری بود. یکی از برجستگیهای این تفکر را مزدک در دوره ساسانیان مطرح میکرد یا مثلادر نوشتههای ابن خلدون میتوانیم نمونههای این فرهنگ شرقی را ملاحظه کنیم. من در تلاشم این بخش از فرهنگ شرق را دوباره به منصه آگاه اتحادیه مردم شرق بیاورم. اما این کار بسیار مشکلی است، زیرا ما هنوز هم در کشور خودمان تاریخ مبارزات اجتماعی را نمیدانیم، در حالی که تاریخ سلاطین و جنگها را بخوبی میشناسیم. شما اگر کتابهای تاریخ را ورق بزنید، پر از جنگها و فتوحات است، در حالی که دوران صلح و مراودات بسیار طولانیتر از دوران جنگها بوده است. همین مسائل باعث ایجاد نوعی خصومت در میان نسلهای جدید است و این خصومتی است که از دوران باستان به امروز سرایت میکند.
ما باید این سوال را مطرح کنیم که اگر پدر و پدربزرگهای ما به هر دلیلی با یکدیگر نزاع داشتهاند، آیا نوههای ما نیز باید با یکدیگر نزاع کنند و آیا خصومت قرون را باید به آیندگان منتقل کرد؟ بسیاری از سربازانی که در جنگها شرکت میکنند، نمیدانند برای چه میجنگند و فقط قربانی تبلیغات میشوند. طبقات حاکم فاسد در جهت اهداف خود آنچنان افکار جامعه را خراب میکنند که آنها حاضر میشوند بدون آگاهی کامل به دیگری حمله کنند. مثلایک دهقان پابرهنه بدبخت عراقی که در جریان جنگ تحمیلی به ایران حمله میکرد تنها تحت تاثیر تبلیغات قرار گرفته بود یا به زور مجبور به این کار شده بود و اصلانمی دانست مشکل ایران و عراق چیست. حال آیا ما این مساله را باید ادامه دهیم؟
این تزویر و فریبکاری امپریالیسم است که تلاش میکند این خصومتها ادامه یابد و این در حالی است که الان در اروپا همه کشورها یکپارچه شدهاند و خصومتهای گذشته را که چندان دور هم نیست فراموش کردهاند. الان در کتابهای آلمانی کلمهای از ژرمنیسم نمییابید و ۴۰ سال است آنها ناسیونالیسم را از کتابهایشان حذف کردهاند. آنها الان بر این باورند که ابتدا همگی اروپاییاند و بعد به کشورخود تعلق دارند.
ما اگر بتوانیم اتحادیه مردم شرق را محقق کنیم، خواهیم توانست امپریالیسم را خلع سلاح کنیم و طرحهای آمریکا برای خاورمیانه را نابود خواهیم کرد. همچنین اگر احساس تعلق به یک اتحادیه بزرگ را زنده کنیم، میتوانیم یک واحد اقتصادی بزرگ تشکیل دهیم و به تعاملات اقتصادی خودمان رونق دهیم. کوشش من بیدار کردن این بخش از فرهنگ شرق است. البته کتاب اتحادیه مردم شرق به عنوان آغاز راه است و من در زمینه مسائل مطرح شده در این کتاب حاضرم با هر مستشرقی که تمایل داشته باشد به مناظره بنشینم.
اگر اتحادیه مردم شرق را یک واقعیت محقق شده در نظر بگیریم، هویت ملی چه جایگاهی پیدا میکند؟
برای پاسخ به این سوال باید دید که از کلمه ملی چه برداشتی میکنیم. یک وقت کلمه ملی را به فرضیههای نژادی محدود میکنیم که در این صورت قابل دفاع نیست، اما یک وقت کلمه ملی را به فرهنگی که در منطقهای بین گروهی از انسانها جریان داشته تلقی میکنیم. تنوع فرهنگی و کوشش در راستای نشان دادن اشتراکات فرهنگها نعمتی است و حتی وجود تفاوتهای فرهنگی نیز به شرطی که به منازعات و تفاخرهای غلط منجر نشود یکی از جلوههای زیبا و سازنده فرهنگ بشری است. بنابراین هر گروه انسانی در هر واحد جغرافیایی که زندگی میکند، میتواند از اختصاصاتی که در یک حرکت تاریخی به دست آورده است در رابطه با دیگران با تفاهم کامل استفاده کند. همان طور که در یک خانواده وجود اختلاف جسمی و رفتاری بین پدر، مادر و اولاد و به خاطر احساس تعلق به یک خانواده موجب ایجاد لطف و محبت میشود، اگر ما هم جامعه جهانی را یک خانواده تلقی کنیم، با وجود اختلافها و تفاوتها براساس یک اشتراک انسانی میتوانند با تفاهم کامل در کنار یکدیگر زندگی کنیم.
تقلب در بیان تاریخ
من در کتاب اتحادیه مردم شرق با استفاده از آمار و مدارک و مستندات نشان دادهام که این منطقه واقعا از نظر فرهنگی یک واحد بزرگ است. من ابتدا قصد تهیه این کتاب را نداشتم و میخواستم کتابی در زمینه وقایع دوران هخامنشی بنویسم. در آن زمان من در آلمان در دانشگاه محل تدریسم، صاحب کرسی بودم و برای اساتید صاحب کرسی این امکان فراهم بود که هر کتابی را میخواهند سفارش بدهند و دانشگاه آن کتاب را از هر جای ممکن تهیه و در اختیار آن استاد قرار میدهد. بنابراین از طرف دانشگاه مکاتبه کردیم و فهرست کتابهای مربوط به شرق که بالغ بر چندین هزار جلد کتاب میشد، برای من آمد. بعد شروع به مطالعه سیستماتیک این کتابها کردیم. همان طور که گفتم، قصد داشتم راجع به هخامنشیان مطلب جمع آوری کنم، اما با تناقضات فراوان در کتابهای مختلف روبه رو شدم.
مثلامشاهده کردم ازشخصی در یک کتاب به عنوان سلطان منطقهای نام برده شده است و از همان شخص در کتابی دیگر به عنوان سلطان منطقهای دیگر و در زمانی دیگر یاد شده است، اما چون برای افراد عادی کمتر این امکان وجود دارد که همه این کتابها را در کنار یکدیگر داشته باشند و جدا جدا آنها را مطالعه میکنند به این تناقضات پی نمیبرند. من بعد از یک سال و نیم که این کتابها را بالاو پایین کردم، تقلبهای فراوان مشاهده کردم و متوجه شدم هر کسی به خواست خودش هر طور که خواسته تاریخ را نوشته است. بنابراین من بعد از مطالعه و تطبیق فراوان دریافتم که با یک فرهنگ واحد سر و کار داریم و منابعی که در کتاب اتحادیه مردم شرق نام بردهام، تنها بخش کوچکی از منابعی هستند که مورد مطالعه من قرار گرفتند.
Sorry. No data so far.