رسول جعفریان– طی پنجاه سال حمله به غرب از غرب زدگی تاکنون به چه نتایجی رسیدهایم و چه چیزی تولید کردهایم؟ به امید استفاده از خردنامه شماره جدید همشهری در باره علوم انسانی اسلامی، آن مرور کرده و مقالات فراوانی از آن را خواندم. کوتاه و بلند. به نظرم هدف آن بوده تا از علوم انسانی و اسلامی شدن آنها بحث شود و نشان داده شود که چگونه میتوان علوم انسانی را اسلامی کرد. اما هرچه خواندم کمتر نتیجه گرفتم. یک بار، قدیمترها از خودم پرسیدم، این همه کتاب در باره تحولات اجتماعی نوشته شد، اما چرا فقط کتاب ابن خلدون برجسته شد؟ در این باره فراوان فکر کردم. باز هم فکر کردم. جوابی که برای خود یافتم این است که این کتاب تفاوتی با آثار دیگر دارد!! جوابی ساده بود. باز فکر کردم چه تفاوتی؟ چطور میشود یک تفکر کلید میشود و صدها قفل را باز میکند اما صدها کتاب دیگر در همان زمینه در حد همان حرف باقی میماند؟
طرح یک مشت ادعای بدون پاسخ، بعد هم تکرار آنها به تصور اینکه جوابش در دل همان ادعاهاست معضلی است که در این قبیل نوشتهها وجود دارد. اما یک مشکل دیگر هم هست. عبارتپردازی. تصور میشود اگر بتوان عبارتپردازی کرد و بهم بربافت، مشکل حل میشود. این رسم سالهاست در برخی از نوشتههای ما رسوخ کرده است. به جای آنکه کوتاه و واضح و صریح بنویسیم با عبارتپردازی و تکرار کلمات و آوردن عبارة اخری نشان میدهیم که تفکری عمیق پشت سر آن قرار دارد! اگر برخی از این عبارات را بیاورم شاید جسارت به عقل کسانی باشد که بهتر از من آنها را درک میکنند: «دین اسلام نه فقط یک مجموعه از آیین و رسوم مقدس و بریده از عرصههای زیست عینی و اجتماعی و صرفا مبتنی بر تهذیب نفس و تقویت روح، بلکه منظومه کاملی از معارف و باورهای بنیادین و مهارتهای عملی در عینیت جامعه است». و «با این حساب، روشی، تحقیقاتی ـ اسلامی است که در فرایند تولید اندیشه و روند سازماندهی معرفت و مراحل رسیدن به اندیشههای نو، گذشته از ضرورت هماهنگی با زیست طبیعی و مصلحت عینی جامعه (که از قضا یکی از ثوابت و اصول در فهم نوین و عینی اسلام است) بالضروره، به تحقق اهداف اجتماعی انسان و جامعه از دیدگاه شارع مقدس و دین اسلام منتهی میشود».
متاسفانه از این قسم عبارات فلسفی و شگفت فراوان در این مقالات وجود دارد. وقتی میگوییم مشکل تفکر داریم، مشکل تئوریسین داریم، مقصود این نیست که عبارات گنگ و مبهم و طولانی و بیسر و ته را در حوزه مورد نظر بهم ببافیم. مقصود این است که مثل ابن خلدون، کوتاه، دقیق اما روشمند و کلیدوار مفاهیم را بهم متصل کنیم. راستش از وقتی که قدیم ترها یعنی دو سه دهه پیش از انقلاب در مجله مکتب اسلام به غرب حمله میشد تا حالا که به غرب حمله میشود، جز بهبود وضع عبارت نویسی ما، آن هم به قیمت خراب کردن زبان فارسی و آغشته کردن آن به حشویات ظاهر فریب کاری درخور نکردهایم. شاید این قضاوت نومیدانه باشد، اما تجربه سی سال ما همین را نشان میدهد. هر بار که کسی خواسته است قدری از این چهارچوب خارج شود با لگد او را از دایره خارج کردهایم و دوباره دور خود گشتهایم. هنوز هم تنها امیدمان همان ادب و ادبیات شهید مطهری است. آیا انسان متفکر و معتدلی چون او ظهور خواهد کرد؟
Sorry. No data so far.