اغلب تحلیلگران داخلی و به خصوص نزدیکان به جریان اصولگرا بر این باورند که پایه و مبنای چالشهای جمهوری اسلامی با غرب و حتی برخی همسایگان مسلمانش، پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ و رشد جریان اسلام گرایی شیعی در منطقه از این تاریخ به بعد بوده است. اغلب کارشناسان نیز وقوع جنگ تحمیلی هشت ساله و حمایت قدرتهای غربی از رژیم صدام حسین را ناشی از همین مساله میدانند و میگویند چنانچه مشکلات ایران و عراق بر سر تعیین خطوط مرزی بود، چرا صدام پیش از انقلاب ۵۷ و در زمان محمدرضا پهلوی به ایران حمله نکرد؟ البته در این میان پاسخی هم وجود دارد و آن اینکه رژیم پهلوی در اواخر عمرش با وجود چالشهایی که با امریکا و بریتانیا پیدا کرده بود و دیگر از پشتیبانی بیحد و خصر آنها برخوردار نبود، همچنان مقتدرترین حکومت منطقه به حساب میآمد و صدام فکر رویارویی با ارتش قوی و ایران ثروتمند آن زمان را به ذهنش راه نمیداد. پس از انقلاب، صدام تصور کرد که با فروپاشی رژیم پهلوی و روی کار آمدن نظام نوپای جمهوری اسلامی، شرایط مهیاست و میتواند آمال عربی خود را جامه عمل بپوشاند و رهبری خود را در جهان عرب تثبیت و تحمیل کند.
پس از انقلاب، ایران از یکسو افکار عمومی ملل تحت سلطه را به خود جلب کرد و هم پیمانها و رهروانی پیدا کرد و در سوی دیگر، حمایت برخی دولتها و قدرتها نیز از آن کنار رفت. ایران به امریکا و مجموع ابرقدرتهای شرق و غرب به عنوان دشمنان استقلال و آزادی خود نگاه کرد و غرب نیز به ایران به چشم خاری در گلو نگریست که میتوانست اوضاع منطقه را دگرگون کند و با اثرگذاری بر افکار عمومی کشورهای مسلمان، الگویی از تغییر نظامهای سیاسی مستقر به سمت دولتهایی شبه سوسیالیستی و انقلابی به دست دهد.
ایران جدید که با شعار «نه شرقی نه غربی» کار خود را شروع کرده بود، در جنگ تحمیلی با مجموعهای از مخاصمان پیدا و پنهان میجنگید که با تمایلاتی متفاوت به هم پیوسته بودند تا بلکه این نهال نورس را از بن قطع کنند و مانع شکل گیری پارادایمی نوین در خاورمیانه شوند. آن زمان بیم از پیوستن ایران به بلوک شرق و تقویت نظام کمونیسم نیز از دغدغههای جهان سرمایه داری به شمار میرفت و روی همین اصل، دشمنی با ایران و تلاش در جهت کودتا یا سرنگونی جمهوری اسلامی جزو برنامههای آنها به شمار میرفت.
میتوان گفت جز سوریه، سایر کشورهای عرب خاورمیانه در جریان جنگ تحمیلی، امید به جاه طلبی و شهوت نژادپرستانه صدام حسین بسته بودند تا جلو پیشرفت اندیشه و الگوی جمهوری اسلامی را در منطقه بگیرد و خاورمیانه پس از سقوط پهلوی را عاری از قدرت ایران و چه بسا یک قدرت مبتنی بر روحانیت شیعه ببینند. ایران از جنگ به سلامت بیرون آمد و خیلی زود صلابتی سیاسی به دست آورد و با منظم کردن اوضاع داخلی خود، قدم به مسیر سازندگی و توسعه گذاشت.
دوران سازندگی و توسعه، دوران بهبود و ترمیم روابط با جهان خارج هم بود. دولت هاشمی رفسنجانی ضمن نشان دادن علاقه خود به تعامل با کشورهای اروپایی، روابط خود را با همسایگان آسیایی استحکام بخشید. در دوره او حتی مکاتباتی نیز با دولت صدام حسین با هدف تبادل اسرا، پایان خصومتها و سهولت رفت و آمدهای تجاری و دیپلماتیک به انجام رسید.
دولت هاشمی رفسنجانی نه فقط در حوزه اقتصاد و احداث زیرساختها و صنایع جدید، بلکه از جهت آغاز یک دیپلماسی معتدل با رویکرد انقلابی نیز موفق عمل کرد و برای اولین بار در زمان پس از انقلاب، تجربیات و تحولاتی را پشت سر گذاشت. هاشمی رفسنجانی تصمیم داشت الگویی از روند توسعه مالزی و دولتمداری ماهاتیر محمد را در ایران پیاده کند. برنامهها و طرحهایی که از زمان دولت هاشمی برای پیشرفت و آبادانی ایران ریخته شد، مبتنی بر الگوی سرمایه داری دولتی (با کنترل و هدایتگری دولت) بود که طبق پیش بینیها تا پایان دولت سیدمحمد خاتمی دنبال شد.
با پایان عمر دولت اصلاحات، عمر سیاست ورزی و توسعه از جنس تفکر و تدبیر هاشمی رفسنجانی نیز به اتمام رسید و ایران به مسیری جدید گام گذاشت. بسیاری بر آن هستند که دوره محمود احمدینژاد دوره حذف جریان فکری پیشین و تغییر نگرش و نحوه تعامل با جهان بوده است. در آستانه ورود احمدینژاد به عرصه سیاست، کشمکشها بر سر برنامه هستهای ایران قدم به مرحله تازهای گذاشته بود و ایران تصمیم داشت گویش و برخورد دیگری را در مواجهه با غرب اتخاذ کند.
هفت سال از روی کار آمدن تفکر جدید سیاسی و اقتصادی در پهنه قدرت ایران میگذرد و چالشهای این کشور نیز در تعامل با جهان، دیگرگون و متحول شده است. اکنون دورهای است که وزیر خارجه میگوید ایران قصدی برای قطع رابطه با بریتانیا ندارد و همه چیز براساس رفتارهای متقابل تعیین میشود. دورهای انقلابی است که بار دیگر حملهای به یکی از سفارتخانههای قدرتهای غربی صورت گرفته و فشارهای سیاسی و اقتصادی به بهانه توسعه برنامه هستهای ایران به قدری افزایش یافته که آن را با فشارها و تنگناهای زمان جنگ قیاس میکنند. دورهای است که رژیمهای عربی حاشیه خلیج فارس بار دیگر به ایران هراسی دامن میزنند و خود را تا بن دندان مجهز میکنند و با غرب همراه و همدست شدهاند و روزی نیست که اتهامی روانه ایران نکنند. دورهای است که به قول رسانهها، چند ساعت مذاکره هستهای میتواند بازار را تکان دهد و در روز باران سیل آسای تهران، بهای ارز و سکه را شناور کند.
در هفتههای اخیر، پس از بگومگویی مختصر با دولت ترکیه درخصوص حمایتش از مخالفان دولت سوریه، نمایندگان ایران به استانبول رفتند و گفتگوهایی برای رفع ابهامها و تحریمها صورت دادند که ظاهرا جز اسرائیل، همه طرفها را راضی کرده است. در شرایطی که همه حواسها معطوف نشست ایران و ۱+۵ بود، سفر محمود احمدینژاد به جزیره ابوموسی، کشورهای جنوبی خلیج فارس را برآشفته و صورتشان را گلگون ساخته است. پس از آن سفیر عربستان به وضعیت ناگوار تعدادی از اتباع ایرانی در زندان شهر دمام، به وزارت خارجه ایران احضار شده و سفیر ایران در امارات نیز به دلیل اعتراض به آنچه سفر تحریک آمیز احمدینژاد به ابوموسی خوانده شده، به وزارت خارجه امارات فراخوانده شده. اماراتیها با ادعای حاکمیتشان بر این جزیره اعلام کردهاند که ایران به نقض حاکمیت ایشان پرداخته و توافقات دو طرف را نادیده گرفته است! امارات همچنین خواستار حل مساله جزایر سه گانه از طریق گفتگوهای دو جانبه یا مراجعه به دادگاه لاهه شده است.
با نگاهی به آنچه در ماههای گذشته در جریان روابط ایران و عربستان، ایران و بحرین، ایران و آذربایجان، ایران و ترکیه و نیز روابط با اروپا پیش آمده است، میتوان گفت که شرایط امروز نسبت به زمانهای دورتر موقعیت دشوارتری را پیش روی دست اندرکاران سیاست خارجی گذاشته است. از طرف دیگر، وقوع تغییرات بنیادین در خاورمیانه، تحولات در قرائتهای حقوقی شورای امنیت و سازمان ملل، رشد قدرتهای نوظهور و پیوستگی روزافزون دولتها به یکدیگر از طریق نظامهای مالی و اتحادیههای منطقهای و…، ضرورتهای جدیدی را در حوزه رفتار و عمل میطلبد که باید دید تا چه اندازه و چه زمان به تحقق میپیوندد. بیتردید تغییر یا عدم تغییر در این مسیر، بر چگونگی زیستن در چنین جهانی اثرات کوتاه و درازمدت خواهد داشت.
Sorry. No data so far.