آويني معتقد بود سينماي ايران زماني جهاني ميشود كه بتواند بومي و ملي عمل كند؛ در واقع سينماي ايران بايد ويژگيهاي ايراني را به تصوير بكشد. سالگرد آويني در هفته گذشته بهانه خوبي بود كه فكر كنيم و براي اين كار چاره اي بينديشيم.
اساسا فهم كارگردان هاي ما از سينماي ملي نادرست تعريف شده، وقتي كارگرداني نداند كه ايراني از دوران باستان اخلاق محور بوده راهش را كج مي كند و در فيلم هايش ايزاني را به تصوير مي كشد كه بي اخلاق است و موجب كف زدن سينما و سياسيت غربي ها مي شود.
سراغ دكتر شاه حسيني، منتقد سينما رفتيم تا از سينماي ملي بپرسيم و بدانيم اين سينما بايد ايراني را با چه مفاهيمي به تصوير بكشد.
به تصوير كشيدن يك ايراني بايد با مولفه ديني و اعتقادي او باشد
هر نوع توصيف مليتي كه در طول تاريخ براي ايران گفته مي شود بايد با تاكيد بر مولفه اعتقاد و دين باشد، هر كس ايرانيها را بدون مولفه ديني و اعتقادي تعريف كند به نظر من به بيراهه ميرود. از ديرباز شكلگيري سرزمين ايران و قوم ايراني با مسائل اعتقادي و ديني در شرايط تاريخي همراه بوده است.
ذات دموكراسي عصيان محور است
اسطوره تاريخ آرمانيست، اگر بخواهيم قومي را بشناسيم بايد به اساطير آن قوم رجوع كنيم. امروز پشت ليبرال دموكراسي غرب فرهنگ دموكراسي روم پنهان شده است. دموكراسي روم مستظهر سناتورهاي يونان باستان است و يونان باستان مستظهر اساطير و متولوژي يوناني است.
ليبرال دموكراسي باطنش متولوژي يونان است كه نسبت انسان با خدايان المپ را مطرح ميكند و اينكه چگونه انسان بازيچه دست آنهاست، ذات دموكراسي عصيان محور است و بر عليه ذات انسان و معنويت انسان تعريف شده است.
براي شناخت ايراني پيش از اسلام ميتوان به شاهنامه رجوع كرد
اگر بخواهيم باطن ايرانيها را پيش از اسلام بشناسيم، كافي است به كتب اساطيري كهن رجوع كنيم كه يكي از آنها شاهنامه است.
شاهنامه از آبشخور صحيحي يعني از مسلمان شيعه به نام حكيم ابوالقاسم فردوسي عبور كرده و به دست ما رسيده است.
در واقع ميتوانيم شاهنامه را يك اثر اسلامي و شيعي بدانيم. بي دليل نيست كه همه قصههاي شاهنامه با ستايش خدا آغاز ميشود و رستم به عنوان شخصيت اسطورهاي شاهنامه يكتاپرست است.
اخلاقيات در شاهنامه حرف اول را مي زند/ايراني ها هميشه در اين كتاب موحداند
از مصاديق يكتاپرستي و ديني بودن اين كتاب ميتوان؛ به مطرح كردن پيامبران الهي اشاره كرد مثل زردتشت كه در شاهنامه از ان به درستي ياد شده است براي اثبات تصوير درست از شخصيت ايراني اين نكته جالب است كه، در اين كتاب از افراد كلاهبردار و شياد و دروغ باف به بدي ياد ميشود. هميشه دشمنان ايران مشرك و جن پرست هستند، اما ايرانيان موحدند و به همين دليل اخلاقيات در شاهنامه دست برتر را دارد.
شاهنامه به خوبي گفته ايرانيان از دوران باستان ولايت محورند
اگر باطن ايراني را بخواهيم بشناسيم براي تاريخ آرماني بايد به شاهنامه رجوع كنيم، چرا كه شخصيتهاي شاهنامه ايرانياي را به تصوير ميكشد كه ايده آل است. يكي از ويژگيهاي ممتاز شاهنامه اين است كه ولايت محوري ايرانيان از دوران باستان را توانسته به خوبي به تصوير بكشد.
رستم ولايت محور است و و امدادهاي سيمرغ به كمكش مي آيد
اين ولايتمحوري را در كجاي شاهنامه ميتوانيم ببينيم؟ ردپاي اين ويژگي به عنوان فره ايزدي در كتاب مطرح شده.
ويژگي كه پادشاهان مثبت آن را به خود اختصاص دادهاند مثل كيخسرو كه عادلترين و دادگرترين پادشاه است. رستم به نوعي به ولايت سيمرغ متصل است و امدادهاي سيمرغ به كمكش ميآيد. مفهوم انسان موحد ولايتمحور در اساطير ايران به نمايش گذاشته ميشود
ايراني ها اخلاق محور بودند/تصاوير اروتيك جنسي در ديوار نگاره هاشان وجود نداشته است
تحقيقات مي گويند ايرانيها در هيچ عصري بتپرست نبودند و توتم و مجسمه و جسم دستساز را نميپرستيدند. علاوه بر اين، ايراني هااخلاقمحور هم بودند. اين اخلاقمحوري هم در روايتهاي اسطوري موجود است و هم در روايتهاي باستاني. در ديوار نگارههاي تخت جمشيد انسان برهنه ديده نميشود، در حالي كه در مصر يونان باستان اين تصاوير و در واقع تصويرهاي برهنه اروتيك و جنسي فراوان موجود است.
نشانه ولايت محوري ايراني ها «گبرها» هستند
به نظر من آنهايي كه معتقدند اسلام با شمشير ايران را فتح كرد بسيار نادان هستند، چرا كه اسلام نيازي به فتح ايران نداشت و ايران فتح شده اولياءالله از قبل از اسلام بود و در واقع دلهاي آنها فتح شده بود. براي ولايتمحوري و موحد بودن ايراني ها ميتوان به اين داستان اشاره كرد كه وقتي ايراني ها فهميدند كه ولي خدا به اسم مسيح قرار است در فلسطين متولد شود؛ چند زائر ايراني رد ولادت را گرفتند و تا فلسطين آمدند و در پي ولي خدا و روحالله رفتند.
در روايتهاي مسيحي آمده كه به اين زائران ايراني «گبر» گفته ميشود.
سوالي كه مطرح است اين است كه چرا ايرانيها اينقدر وليمحور و در جستوجوي ولايت هستند؟
در ادامه ميتوان به اين نكته اشاره كرد كه در تاييد اين ويژگي ميتوان از سلمان فارسي نام برد كه چه اتفاقي افتاد كه آيين زردتشتي را رها كرد و بعد به اسلام و پيامبر گرويد. نكته قابل توجه از تمام اين نكات اين است كه ايرانيها تا به ولايت نرسند آرام نميشوند ولايتمحوري در خون انسان ايراني وجود دارد و اين ولايتمحوري در مصداق حضرت امير پررنگ است. چرا كه فرهنگ فتوت و مردانگي و پهلواني در مصداق حضرت امير به اوج رسيده است و امتداد اين ولايتمحوري حسن ارادتي است كه به امام عصر هم وجود دارد.
ايراني ها در ولايت محوري جنسيت مدار نيستند
اين ويژگي ايرانيها را غربي ها در كتابهايشان رصد كردند و مورد تحقيق قرار دادند.
شما براي تاكيد بر ويژگي ولايتمحوري ميتوانيد به وجود زيارتگاهها اشاره كنيد كه چطور توسط ايرانيها تكريم ميشوند. جالب اين است كه ايرانيها در ولايتمحوري جنسيت مدار نيستند يعني حرم حضرت معصومه همان قدر تكريم ميشود كه حرم شاهچراغ و يا حرم حضرت امام رضا. به نظر من نقطه مميزه ويژگيهاي ايراني فقط ولايتمحوري است.
همه بزرگان 4 مذهب اهل سنت ايراني بوده اند
ايرانيها به دنيا رهبران خوبي عرضه كردند. اشعار عربي توسط دانشمندان فارسي زبان آناليز شده است؛ مانند نظامي عروضي يا سيبوي. بزرگاني كه ادبيات عرب بر محور آنها تعريف شده؛ اما خودشان ايراني بودند.
در واقع همه بزرگان 4 مذهب اهل سنت ايراني بودند. قرار نيست طرح اين مسائل به برادران اهل سنت بياحترامي شود؛ هدف طرح ويژگي هاي ممتاز ايرانيهاست. وقتي در حديث آمده كه اگر علم در ثريا باشد ايرانيها به دنبال آن ميرونداين نشاندهنده توان ايرانيهاست.
دشمن فهميده ما ولايت محوريم/از طريق جريانات انحرافي و اشكال معوج شيعه مارا منحرف مي كند
در عصر صفويه در جنگ چالدران اين معنويت جنگ است كه ايرانيها با شعار حيدر حيدر توانستند سلطان عثماني را بترسانند. سلطاني كه توانسته بود تا قلعه ژنو پيش برود و نيمي از اروپا را تصرف كند. به دليل اين ويژگي ولايتمحوري حتي بعد از اسلام دشمنان زماني كه خواستند به ما ضربه بزنند از طريق فرق انحرافي اين كار را انجام دادند يعني نه از طريقي كه كلا ويژگيهاي ديني و اسلامي را ملغي اعلام كنند بلكه با ايجاد فرق انحرافي خواستند چند دستگي ايجاد كنند يعني در واقع اين جريانات انحرافي شكلهاي معوج تشيع است.
كسي كه صرفا در حد تكنيك به سينما احاطه دارد نه بايد مسئوليت كلان به عهدهاش باشد
بيماري دير سال سينماي ايران بحثي است كه از ديرباز مورد توجه بوده است، سينماي ما از بدو شكلگيري ضمن كسالتآور بودنش همواره بيماريهايي داشته؛ يكي از مهمترين اين بيماريها تكنسين زدگي است كه در حوزه مديريت سينما خيمه زده و حاكم بوده است.
منظور از تكنسينزدگي در سينما اين است كه يك كارگردان كه انسان اجرايي است صدا كردند و گفتند چون تو به تكنيك سينما احاطه داري مديريت كلان سينما را به عهده بگير. تكنسين زدگي در حوزه سينما ناخواسته ما را به همان سمتي ميبرد كه غربيها ميخواهند.
آويني تئوريسيني بود كه تربيت شده انقلاب بوده نه سينماي ايران
انسان تكنوكرات همه اشرافش صرفا در ساحت تكنيك است و نميتواند تئوريسين خوبي براي سينما باشد. مواقع معدودي وجود دارد كه تئوريسيني مثل آويني آن هم نه تربيت شده در داخل سينما، بلكه به عنوان معلم سينما بتواند تعدادي شاگرد تربيت كند كه نگاهشان از تكنيكزدگي جدا باشد و بتواند روي مفهوم كار كنند.
هميشه اين تئوريسينها هستند كه بر سينما اشراف دارند، تكنوكرات بايد در خدمت سينما باشد. تكنسينزدگي بلاهاي زيادي بر سر سينماي ما آورده و اين اتفاق در هر تفكر و در هر جناحي پررنگ بوده كه يك تكنوكرات را كه به لحاظ تكنيكي توانمند بوده صدا كردند و گفتند بفرماييد شما مديريت كلان سينما را بر عهده بگيريد. اين پديده سينماي ما را از مفهوم تهي كرده است
شعار معاون سينمايي نبايد استاندارد باشد/استاندارد مفهمومي يعني كليشه
به همين دليل است كه ما الان در پيچ و خم هاي نازل تكنيكي نادرست دست و پا ميزنيم، متاسفانه شعار معاونت سينما ما الان سينماي استاندارد است اين يك شعار كفي است. آرمان يك سينما بايد در حد پرواز باشد نه در حد استاندارد و حداقلي. اين حداقل يا به لحاظ مفهومي است يا تكنيك.
اگر به لحاظ تكنيك باشد كه ما تكنيك متوسط را قبل از انقلاب هم داشتهايم، اگر به لحاظ مفهوم باشد مفهوم استاندارد يعني سينماي كليشه. سينمايي كه مطلوب ما نيست اگر منظور حداقل در تكنيك است پس محتواي سينما كجاست؟ به نظر من كسي كه اين شعار را طرح كرده است به دليل ترس از نداشتن مفهوم، اصلا سراغ مفهوم نرفته و به همين دليل ساحت مفهوم را متعرض نشده است در واقع نخواسته مطرح كند سينماي ديني و سينماي ولايي.
اگر هدف سطح متوسط تكنيك در سينما بود، چرا مردم قبل از انقلاب شيشه سينماها را شكستند
كسي كه مفهوم سينماي استاندارد را مطرح كرده در ساحت تكنيك سينما قصد داشته كه به ما بگويد سينماي ايران از لحاظ تكنيكي بعد از انقلاب در حدمتوسط قرار گرفته است. سوال من اينجا اين است كه آيا قبل از انقلاب اسلامي سينماي ما استاندارد نبود؟
ما آن زمان هم استاندارد تكنيكي را داشتيم چه در توليد و چه در سطح شكل سينماها مانند اتفاقي كه در توليد فيلم كاروانها افتاد.
قبل از انقلاب هم بازيگران و كارگردانهاي مطرح دنيا به ايران ميآمدند اما اگر هدف ما رسيدن به سطح متوسط تكنيكي بود پس چرا مردم آن زمان شيشه اين سينماها را شكستند و اين سينماها را تحريم كردند.
تا وقتي نتوانيم تئوريسين فرهنگي توليد كنيم اوضاع سينماي ما همين خواهد بود
تا وقتي كه جريان روشنفكري غرب در سينماي ما حاكم است و نتوانستيم متفكر و نظريهپرداز در زمينه سينماي انقلاب تربيت كنيم،ناگزير سينماي غرب را تقليد خواهيم كرد.
تا وقتي كه براي فرهنگ ولايي سينماي ايران تئوريسين تربيت نكرديم نميتوانيم بر عليه جريان روشنفكري غرب نفوذ كنيم.
به همين دليل تفكر قالب روشنفكري در سينماي ما باقي خواهد ماند. متاسفانه ما بعد از انقلاب اينكه تئوريسين تربيت نكرديم.
تئوريسينهايي هم كه وجود داشتند مثل آويني خودشان تربيت شده بودند آويني زير نظر هيچ نهادي آكادمي نظريهپردازي تربيت نشده بود آويني در كوره عشق به رهبري و انقلاب خودش تف ديده شد و در دفاع مقدس جانش جلا پيدا كرد.
چرا دانشگاه هاي كشور توريسين سينمايي انقلابي تربيت نمي كنند؟
نميتوانيم بگوييم كه حرف اول و آخر تئوري سينماي ديني را آويني زد. چرا كه بايد راه آويني ادامه پيدا ميكرد.
متاسفانه هيچ كرسي نظريهپردازي و دانشكده عالي وجود ندارد كه تئوريسين فرهنگي تربيت كند، در حال حاضر فارغالتحصيلان انجمن سينماي جوان كه بنده تا سال 88 عضو هيئت مديره آنجا بودم، بيش از 90 هزار فارغالتحصيل داشته است. دستگاه سينماي ايران تكنوكرات تربيت ميكند اين آماري به غير از مابقي دانشگاههاي هنر است. در حال حاضر در عرصه سينما جبههاي كه داريم پر از سرباز است اما فرمانده ندارد ما اتاق فكر نداريم به همين دليل اتاق فكرمان را ديگران و غربيها تعبيه ميكنند به همين دليل است كه جريان روشنفكري از ايران خارج نمي شود.
بعضي از مديران در زمان آويني با او مشكل داشتند
مدير كلان فرهنگي نبايد تكنوكرات باشد، هيچ جاي دنيا اين كار را انجام نميدهند. در هر جايي از ايران حتي به شكل لحظهاي وقتي يك تئوريسين مديريت سينما را بر عهده گرفت؛ مثل آويني حركت بزرگي در كشور به وجود آمد كه توانست جريان جهاني را معطوف به خود كند. توانست روايت فتحي بسازد كه در دنيا منتشر شود، اما متاسفانه بعد از شهادت نتوانستيم آويني را جايگزين كنيم حتي بعضي از مديران سينماي ايران در زمان حيات آويني با او مشكل داشتند.
تنها تئورسين فرهنگي كشور حضرت آقاست/مسئولين به هم نان قزض ندهند حرف رهبري را عملياتي كنند
به نظر من تنها تئوريسين فرهنگي كشور در حال حاضر مقام معظم رهبري است و اين زنجيره از بالا به پايين قطع ميشود.
ما احتياج به آدمهايي داريم كه در مديريت كلان بتوانند اهداف كلان فرهنگي را به تئوريهاي فرهنگي كاربردي در راستاي رسانه و سينما عملياتي كنند. اما متاسفانه اين حلقه واسط وجود ندارد ،ميبينيم كه شخص اول فرهنگي كشور نكاتي را طرح ميكند اما تكنوكراتها كار خودشان را انحام ميدهند و در واقع نان به هم قرض ميدهند هر كاري كه ميكنند نوعي ظاهرسازي است چرا كه محتوا نميدانند و همه برنامهها و سيمنارهايشان سوري ميشود.
مانيفست سينماي انقلاب اسلامي تنها با تئوريسين تربيت شده انقلاب شكل خواهد گرفت
وقتي اين اشكالها وجود داشته باشد سينماي ما به بيراهه ميرود و در هر اكران اين همه مسئله اتفاق ميافتد.
هر زماني كه تكنسينها جاي تكنوكراتها در مديريت سينما را گرفتند ميتوانيم انتظار داشته باشيم مانيفست سينماي انقلاب شكل بگيرد، تا بتوانيم به سينماي جهان اسلام در آغاز دوره بيداري اسلامي رهيافتي نشان دهيم كه شكل سينماي آرماني اين است.
به نظر من تا زماني كه اين اتفاق از لحاظ محتوايي در سينماي ايران نيفتد تنها شقالقمري كه معاونين سينمايي ميتوانند انجام دهند اين است كه تكنيك سينماي ايران را در حد سينماي درجه دو جهان قرار بدهند.
Sorry. No data so far.